0

بی نقص گرایی معادل کمالگرایی نیست

🌟 نکته ۳ از دورۀ رشد فردی با ۲۱ روش عمیق بهبود و درمان کمال گرایی منفی برای افزایش عزت نفس و احساس رضایت

 

⏰ مدت: ۲۷ دقیقه
⚫️ موضوعات مطرح شده:
✅ تفاوت بی‌نقص‌گرایی با کمال‌گرایی؟
✅ ارتباط بین کمال‌گرایی و اهمال‌کاری؟
✅ بی‌نقص‌گرایی و موانع رشد فردی


📚 تمرین این جلسه:
🤔 کجاها حس کردی بی‌نقص‌گرایی باعث شده که نتونی برای خواسته‌های خودت اقدام کنی؟
🤔 فکر می‌کنی چه عواملی باعث شده بی‌نقص‌گرایی در تو شکل بگیره؟



📝 متن کامل فایل صوتی

بی‌نقص‌گرایی

من خودم به داستانهای اسطوره ای و اسطوره شناسی خیلی علاقه دارم برا همین یه مثال خیلی کوچیک چند ثانیه ای راجع به یه اسطوره ای میزنم واستون که بتونیم باهاش وارد بحث بشیم. هممون راجع به آشیل شنیدیم پاشنه آشیل رو بارها راجع بهش داستانهای مختلفی شنیدیم حتی یه فیلمی ازش ساختن. مادر آشیل وقتی که بچش رو میکنه تو رودخونه ی استوکس که رویین تن بشه پای آشیل رو که تو دستش گرفته بود پاشنه ش آب بهش نمیخوره واسه همین میگن پاشنه آشیل، یعنی نقطه ضعفش میشه اون پاشنه ش. وبعدا توی فیلم تروی هم اگه دیده باشین وقتی میمیره که یه تیر اصابت میکنه به پاش.

حالا چرا من این مثال رو زدم؟ واسه اینکه بریم سمت بحث کمال گرایی منفی. خیلی از آدمها خیلی از کارها رو نمیتونن انجام بدن یا اصلا نمیخوان انجام بدن چون آدمهای کمال گرایی منفی هستن. حالا من اسمش رو کمال گرایی نمیزارم چونکه تو خیلی از جاها میگن کمال گرایی خوبه. پس چه اسمی واسش بزاریم بهتره و میتونیم راجع بهش صحبت کنیم؟ من اینجا اسمش رو میزارم بی نقص گرایی و میخوایم که بی نقص کارهامون رو انجام بدیم یا  بی نقص رفتار کنیم یا بی نقص زندگی کنیم.

و چرا به اون داستان اسطوره ای اشاره کردم؟ به این دلیل که اگر ما حتی بخوایم اسطوره ها رو هم درنظر بگیریم، رویین تنها رو هم درنظر بگیریم باز بالاخره یه نقطه ضعفی واسشون وجود داره. یه مشکلی که به نظر من اومد و باعث شد اغلب افرادی که دور و ور خودمون میشناسیم یا باهاشون همکار هستیم ببینیم آدمهای کمال گرایی منفی هستن یا بهتره بگیم بی‌نقص‌گرایی هستن اینه که ما روش تربیتی که داشتیم احتمالا یا خیلی سختگیرانه بوده یا خیلی خانواده ای بودن که زیاد به اون بچه سرویس میدادن. معمولا اون سختگیریه خیلی بیشتر تاثیر داره روی آدم هایی که تبدیل میشن به آدمهای کمال گرایی منفی. از یه طرف هم دوباره سیستم آموزشیمونه.

حالا اینارو من نگفتم که بیایم مقصر یابی بکنیم. گفتم حالا یه ذهنیتی داشته باشیم که یکی از علت ها چیا میتونه باشه. ولی خوب ما الان تو یه سنی هستیم که قطعا میفهمیم که یک چیزی تو ذهنمون هست به اسم بی‌نقص‌گرایی . میتونیم روش کار بکنیم و بهبودش بدیم.

ببینید، نکته ای که وجود داره توی بهبود بی‌نقص‌گرایی اینه که زاویه دیدمون رو بیایم تغییر بدیم. خوب راجع به زاویه دید باز عمیق تر میشم ولی یواش یواش از این شروع بکنیم که ببین اگر من به عنوان یه آدم میخوام اضافه وزن خودم رو کم بکنم اول باید بپذیرم که آقا من با همین قد و هیکلم دوست داشتنی ام، آدمیم که جذابم، و این به پذیرش رسیدنه نیازمند زمانه اینجوری نیست که من بگم خوب من اینجوری دوست داشتنی ام ۵ دقیقه بعد دوست داشتنی بشم.

چرا؟ چون وقتیکه این مسیر رو شروع میکنم به پذیرش خودم با تمام ضعف ها و نقاط قوت و هرچیزی که هست، یه سری از افکار اتوماتیک میان تو ذهن من اون افکار اتوماتیک چیه؟ یهویی یه همچین جمله ای شاید تو ذهنتون خود به خودی حمله بکنه بهتون یا افکار خودآیند بخوایم اسمشو بزاریم میاد که نه بابا اینطوریا هم نیست.

نه مثلا پسر فلانی خیلی جذابتره، اون یکی که مثلا وزن ایده آلی داره (حالا این وزن ایده آل از نظر شماس، اون فکری که تو ذهن شما اومده ) خیلی راحت تر داره کار پیدا میکنه، خیلی آدم محترم تریه.

یه بخش بزرگش به خاطر اینه که ما تو جامعه مون یک سری تصویر ها به ما دادن که میگیم آغا آدمی که چه میدونم فیتنس تره یا چه میدونم لاغرتره آدم منظم تریه ، آدمیه که به خودش بیشتر اهمیت میده! خیلی از آدم های لاغر هستن که سیگار میکشن آیا اون آدمی که سیگار میکشه به خودش اهمیت میده یا نمیده!؟ اینا تفسیرهای ذهنیه که خیلی از ماها رو خودمون داریم.

چرا مثال اضافه وزن رو میزنم؟ چون خیلی یا خودمون باهاش درگیر بودیم یا دیدیم که اطرافیانمون باهاش درگیرن. وقتی من نپذیرم اضافه وزن خودم رو و باهاش ارتباط خوبی برقرار نکنم وقتی تصمیم میگیرم که برم خودمو لاغر کنم حالا چه اتفاقی واسه من میوفته؟ یه فشار سنگینی رو خودم میارم و این همراه با یه اضطرابیه. اون اضطرابه ممکنه منجر به هزارتا فکر منفی، هزارتا فشار روانیه بیشتر میشه.

پس اون پذیرشه به من کمک میکنه بالغانه تر پیش برم ، رفتار منطقی تری داشته باشم، خودمو تحت فشار قرار ندم به جای اینکه بگم ببین به نکته ای هم که میتونم الان بهش اشاره بکنم صنعت تبلیغات ما هم یا حتی همه جای دنیا روی این نقطه ضعف آدم ها دست میزاره و میگه لاغری در یک ماه مثلا چه میدونم ۴۰۰ کیلو کم بکنید! این برا چیه؟ واسه اینکه میدونه آدم ها نسبت به وزن خودشون حساسیت دارن و روش اضطراب دارن و روی اون اضطرابه دست میزاره و میگه آقا شما رو اجبار میکنم که یک ماهه اینقد کیلو لاغر بشین در صورتی که واقعا منطقی و علمی نیست و همه ما میدونیم اینو ولی با اینکه میدونیم خیلی موقع ها نمیدونم چرا بهش توجه نمیکنیم! یه بخشش به خاطر اینه که اون پذیرشه رو ما نداشتیم.

پس پذیرش کمک میکنه که آقا من منطقی برم جلو به جای اینکه بگم تو یک ماه لاغر میکنم توی ۶ ماه لاغر بکنم. حالا این مثال رو توی صدتا چیز دیگه هم میشه زد که آروم آروم بهشون میپردازم.

چرا راجب زاویه دید صحبت میکنم؟ مثلا شما یه همکاری داری که کاراشو آروم انجام میده، آدم آرومتریه کلا وقتی یه پروژه ای رو میخوای ازش انجام بده یه فایلی میخوای تایپ بکنه و هرچیز دیگه ای با آرامش بیشتری داره این کارو انجام میده و این مسئله واسه شما تو مخیه و باعث اعصاب خوردیتون میشه یا نه خودتون اینجورین دیگران اعصابشون خورد میشه نسبت به اینکه شما خیلی آروم هستین و اینا ببین اینو اگر بخوایم نگاه بکنیم میتونیم بگیم که این نقطه ضعفه ولی میتونیم یه زاویه دید دیگه ای هم بهش داشته باشیم بگیم که آقا این آدم با ظرافت بیشتری داره کارارو انجام میده با جزئیات بیشتری داره کارارو انجام میده محتاط تره نسبت به اینکه خروجی کارش چی باشه.

خود همین محتاط تر بودنه هم میتونه دوباره یه نقطه ضعف باشه که باز جلوتر بهش میپردازم ولی نقطه ضعف و نقطه قوته همش برمیگرده به تفسیر ما و زاویه دید ما. پس به این توجه بکنیم که وقتی من میخوام یه مسئله ای رو بهش معنا بدم و تفسیرش بکنم با زاویه دیدهای متفاوتی سعی کنم ببینمش. مثلا آدم هایی که شب زنده دارن همون کسایی که تو گروه جغد ها قرار میگیرن اینا آدم هایی هستن که شاید برنامه نویسای خوبی بشن، شاید برن توی کار تولید محتوا، شاید گرافیست بشن، شاید انیمیشن کار بکنن، اینا آدم هایی هستن که یه خورده ته کارای فکری رو بهتر میتونن انجام بدن.

این اشکالی نداره که من آدمیم که مدلم اینجوریه اینو بپذیرم که چه چیز هایی، چه شغل هایی مناسب من هست که توی این بازده زمانی میتونم انجامشون بدم.

ببینید ما الان تو ۳۰۰۰ سال پیش نیستیم که بگیم فقط صبح ها باید کار بکنیم مثلا بریم شکار کنیم و نمیدونم بریم از این سنگا خورد کنیم که بتونیم خونه بسازیم الان دنیا دنیای آنلاینه و شما بر اساس مدل ذهنی خودتون و اون چیزی که هستین کار خودتون رو میتونین پیدا بکنین.

حتی این مثال رو چرا من تاکید دارم روش که میگم مدل خودتون رو پیدا بکنید که صبح ها براتون بهتره یا شب ها!؟ این خیلی روی بهره وری شما تاثیر داره.

یکی از دلایلی هم که اون بی‌نقص‌گرایی خیلی بیشتر میشه اینه که ماها ترس اینو داریم که نکنه یه کاری رو اشتباه انجام بدم، نکنه این خروجیه رو که انجامش دادم خروجی خوبی نباشه یا مورد انتقاد قرار بگیره. و مسئله ای که وجود داره اینه که ترس یه حالت روانیه و نه یک حالت فیزیکی چیزی که از نظر تو بی نقصه از نظر یکی دیگه اصلا شاید مزخرف و به درد نخور باشه.

چند نفر از ما یا خیلیا هستن توی این دنیا که وقتی اپل گوشی جدیدی میده یا آیفون جدید میده شروع میکنن به انتقاد کردن. همین آیفون آخری که سه تا دوربین داشت کلی ازش چیزای فانتزی و مسخره ساختن در صورتی که شاید از نظر خیلی های دیگه این محصول بی نقص و فوق العاده باشه.

کلی مثلا واسش عکس ساختن که شبیه اجاق گازه، شبیه موشک اندازه، آرنولد مثلا آرپیجی گرفته دستش توی یکی از فیلماش این آیفونه رو اونجا جایگزین کرده بودن.

میبینید خوب خیلیا هستن میگن که اون بی نقصه حتی از نظر خود کمپانی اپل به یک جایی رسید که این به نظر ما بی نقصه حالا آمادس که ارائه ش بدیم ولی وقتی ارائه شد دیدیم چقد بازخورد منفی گرفت از سمت خیلیا! پس این بی نقص بودنه باز دوباره اشاره میکنه که تفسیر ذهنی خودمونه که چه چیزی رو ما میخوایم بهش بگیم بی نقص من باز تاکید بکنم روش که منظورم این نیست هرچیزی رو تو قدم اول ارائه ش بدیم.

توی یک مرحله قابل قبولی باید برسه که قابل ارائه باشه، کافی باشه، میدونی نباید همه چیز بهترین درجه خودش رو برسه بعد ما اونو ارائه بدیم.

چندتا از تجربیات خودم رو بگم: من اون زمان که صدا و سیما کارگردان هنری بودم کار موشن گرافیک هم اجراش رو انجام میدادم و هنوزم همینجوریم وقتی یه کار دیزاین رو انجام میدم (فعلا یه ۵-۴ سالیه انیمیشن کار نمیکنم دیگه به خاطر اینکه کلی سرم شلوغ شده و انیمیشن نیاز به زمان بیشتری داره ولی کار گرافیک و دیزاین و اینجور چیزا رو انجام میدم.)

من همیشه (همیشه که میگم یعنی همیشه ، اینجوری نیست که بگم یک روزش رو فراموش کردم و حتی یک پروژه رو) وقتی یه کاری رو انجام میدادم به یه مرحله ای میرسید که از نظر خودم خوب و کافی بود از سایر همکارام که میدونستم اونها هم متخصص هستن بدون تعصب شروع میکردم ازشون سوال پرسیدن و میگفتم که نظرت راجب این چیه؟ نظرت راجب اون رنگی که اونجا استفاده کردم چیه؟ این حرکتی که توی انیمیشن استفاده کردم نظرت راجبش چیه؟ اگر حس میکردم که داره خارج میشه از اون مسیری که نیاز دارم ازش نظر بشنوم باز بدون تعصب بهش اطلاعات بیشتری میدادم که بدونه علت اینکه من مثلا فلان رنگ رو انتخاب کردم، فلان شکل رو انتخاب کردم علتش چی بوده تا بتونه بازخورد بهتری به من بده و این بازخورد گرفتنه خیلی کمک میکنه.

ببین حالا چرا دارم بهش اشاره میکنم اغلب بچه های بی‌نقص‌گرایی و کمال گرایی منفی نگران نظرات دیگرانن در صورتی که نظرات دیگران میتونه منجر به رشدشون بشه این چیزی که من همیشه تجربش کردم معمولا هم کارای خروجی هایی که توی حوزه دیزاین انجام دادم خروجی های قابل قبولیه. نمیخوام بگم بهترینه چون اصلا بهترین بودنشون لزومی نداشته بهترین باشه ولی قابل قبول برای اغلب مخاطبین هستش و این برمیگرده به چی؟ به اینکه من پذیرفتم اگر یه کار دیزاین میخوام انجام بدم به یک مرحله ای برسونمش که از نظر خودم قابل قبوله فرداش یا چند ساعت بعدش برم نظر دیگران رو بپرسم و شروع کنم یه ذره بهبود دادنش نه اینکه کلا طرح رو حالا تغییر بدم این توی سایر ابعاد زندگی هم میتونه گنجونده بشه. یعنی شما اون معیاره رو باید پیدا بکنید برای خودت که کجا چطوری نظر بپرسی و اون بازخورد گرفتنه چطوری باید باشه البته میگم من خودم از آدم هایی بازخورد گرفتم که بازخورد دادن رو بلد بودن ببینید بازخورد دادن با انتقاد کردن فرق داره انتقاد کردن یه بار معنایی منفی هم توش هست که خوب خیلیا نمیتونن درست بازخورد بدن.

یه نکته ی دیگه ای هم که راجع به ضعف میخوام بهتون بگم و خیلی از ماها به خودمون اجازه اشتباه کردن نمیدیم در صورتی که اشتباه کردنه که منجر به رشد میشه.

این باور قلبی منه و اگه ما اشتباه نکنیم هیچ وقت رشد نخواهیم کرد و ضعیف بودن یه نشونه بیشتر نداره به نظر من، ضعیف بودن یعنی شما انسان هستید و همین.

اصلا هیچ اشکال نداره که یه آدمی ضعیف باشه و ضعف های شخصیتی رفتاری داشته باشه. اگر لازم باشه جلوتر تشخیص میدیم و اون رو بهبودش میدیم. اگر نه، همونجور هست باید بپذیرینش و ازش لذت ببرین.

چرا میگم لذت ببرین؟ چون اگر بخواین نپذیرین اون چیزی که هستین، همش در اضطراب این هستین که نظر دیگران چیه، من باید اینو تغییر بدم، من اینو باید بهترش بکنم. همینجوری افکار خودکار میاد سمتتون و لحظه به لحظه بیشتر اذیت میشین.

بیاین از خودتون سوال بپرسین که این بی‌نقص‌گرایی و کمال گرایی منفی منجر به چه مسائلی برای من شده؟ مثلا من بی نقص گرا هستم خودم رو ارائه نکردم اونجایی که باید، خروجی کارهام کنده ، یا ترس از قضاوت دارم یا اینکه بی‌نقص‌گرایی رو آگاهانه انتخاب کردم که از سایرین متمایز دیده بشم که بتونم بگم آقا ببین من چقد فلان کار رو بهتر از تو انجام دادم یا میدونی من کارم رو چجوری و با چه کیفیتی انجام میدم.

ببین من نمیگم که آدم نباید کار خوب انجام بده کار خوب انجام بده خیلی هم ارزشمنده ولی از خودت بپرس این بی نقص گراییه چقدر برا من هزینه داره یا چرا باید بی نقص ارائه بدم؟ ببینید اون سوال مهمیه که باید از خودت بپرسی که چرا باید بی نقص ارائه بدم؟ اصلا دلیل این بی نقص ارائه دادن فلان کارم، محصولم یا انتخابم چیه؟ و یه نکته ی دیگه ای هم که میتونی از خودت بپرسی اینه که چند نفر درک میکنن که تو به چه جزئیاتی توجه کردی! این بی نقص گراییه منجر به چی میشه؟ تو یه کاری میخوای انجام بدی، میخوای یه محصولی رو ایجاد بکنی ، میخوای یه کار گرافیکی انجام بدی، اینقدر به جزئیات توجه میکنی که یه زمان خیلی زیادی رو ازت میگیره و از طرفی این بی‌نقص‌گرایی باعث میشه که شما نسبت به دیگران هم خشم پیدا بکنید.

چرا؟ چون میگی که من فلان پوستر رو طراحی کردم کلی هم جزئیات داره، کلی هم روش زمان گذاشتم ولی آدم ها درکش نمیکنن! و این تفسیری که شما میدین نسبت به دیگران که اینو درک نمیکنن منجر به چی میشه؟ منجر به اینکه شما یه خشم زیادی نسبت به اطرافیانتون، همکارانتون، مدیرتون یا هرکس دیگه ای پیدا میکنین.

چیزی که همین الان به ذهنم میرسه که بگم؛ میزان زحمتی که ما میکشیم واسه اینکه یه کاری رو انجام بدیم زیاد مهم نیست.

یعنی کسی اهمیتی بهش نمیده. ته تهش چیزی رو که میخوایم رو فقط میخوایم برامون مهم نیستش که برای تولید یک محصولی چقد زیاد زحمت کشیده شده.

ما معمولا میریم یه چیزی میخریم میخوریم تموم میشه میره یا یه چیزی میگیریم ازش استفاده میکنیم یک محصولی رو میخریم استفاده میکنیم.

برا ما فرقی نمیکنه مراحل تولیدش چقدر سخت بوده یا چقدر آسون بوده و یه چیز دیگه ای هم راجب اینکه یه موقع فکر نکنید که من میگم هیچ کاری رو نباید با کیفیت بالایی ارائه بدیم ببین من میگم کارایی که ارائه کردم با کیفیت مطلوبیه که در اغلب مواقع مورد پسند خیلی ها بوده و خودمم باهاش خیلی اوکی هستم.

و ببین بیا یه خط کشی بزار برا خودت و ببین که چقد من دارم بابت اینکه این کار بی نقص ارائه بشه هزینه میدم حالا هزینه ممکنه زمان باشه، ممکنه ارتباط عاطفی باشه، ممکنه پول باشه. به میزانی که شما توانایی انجام یک کار بهتر رو داری میتونی واسش وقت بزاری.

بازم باید اون سنجش رو قرار بده که چرا باید بهتر از اینی که الان دارم ارائه میدم ارائه بدم؟ گاها پیش میاد که یه کاری رو بهتر ارائه بدی خروجی بهتری هم میگیری.

مثال خودم رو همین الان واستون بزنم اگر من برم توی استدیو واستون صدامو ضبط بکنم احتمالا صدام بهتر ضبط بشه صدای ماشین عبوری که اینجا میشنوید صدا نیاد نمیدونم موزیک بندازیم پشتش خیلی قطعا جذابتره دیگه اون فایل صوتی که شما قراره بشنوید خیلی هم شاید بیشتر باهاش حال بکنید خیلی هم شاید اثربخش تر باشه .

ولی از خودتون بپرسید که چرا اصلا این محتوا باید بره تو استدیو ضبط بشه شما در هر صورت یک چیز واستون باید مهم باشه؛ من چه محتوایی رو دارم به شما انتقال میدم و کدوم بخش از این محتوا برای شما اثر بخشه و به اون اثر بخشیه توجه بکنید.

اینکه الان مثلا من برم کمال گرایی منفی بکنم بی‌نقص‌گرایی بکنم بگم وای باید حتما یه موزیکی باشه موزیکه جذاب تره…

آره آقا همه اینا جذابتره ولی بهاش چیه؟ بهاش اینه که من باید برم توی یه استدیو ضبط بکنم من باید یه موزیکی بندازم پای کار واسش چه میدونم فایلی که میتونم نیم ساعته ضبطش بکنم برم چند ساعت واسه ضبطش فقط زمان بزارم من ترجیح میدم به جای اینکه برم یک فایل موسیقیایی خیلی جذاب واستون تولید بکنم یک محتوای کاربردی تری رو بهتون انتقال بدم یعنی ۴ ساعت ۵ ساعت وقت بزارم برای اینکه این محتوا رو متنش رو آماده بکنم تو ذهن خودم ساختارش رو پیدا بکنم و بعد بیام به شما ارائه بدم. ولی اگه اون حس بی‌نقص‌گرایی رو در خودم بخوام بهش توجه بکنم باید به این فکر بکنم خوب وای نکنه الان یه نفر این فایل رو گوش بده بگه اوه اوه چه آدمیه که اصلا توجهی نمیکنه به اینکه کامیون داره رد میشه این یعنی به مخاطبش داره بی احترامی میکنه اصلا از نظر من اینطوری نیست و از نظر من اینه که محتوا مهمه که باید به دست مخاطب برسه و مخاطب باید به اون توجه بکنه. باز هم تاکید میکنم خیلی جذاب تر میشد اگر موزیک میومد ، نمیدونم این سروصدا نمیومد.

ولی در هر صورت این برا من جذابه برا شخص خودم و برام مهمه که این به دست شما سریعتر برسه پس به اون چیزایی که میتونست بهتر بشه فکر نمیکنم.

حالا شما اینو که یه مثال ملموس زدم واستون و همین چیزی که با هم در ارتباطیم رو برو ببین تو زندگی خودت، زندگی کاریت، زندگی عاطفیت یا هرچیز دیگه ای کجاها میتونی این فرمول رو انجا بدی.

من برم کارامو ارائه بدم من برم حرفم رو بزنم ارتباطم رو برقرار بکنم منتظر این نشم که بگم وای باید برم قبلش کلی چیز آماده بکنم تا بتونم یه کار خیلی حرفه ای ارائه بدم.

من همینو همینجا میبندم چو تمام تلاشم اینه که حرفایی که میزنم خارج از بحث های تئوریک کمال گرایی منفی باشه چون شما تو هر موردی که بخواین راجبش دانش کسب بکنین میتونین تو گوگل سرچ بکنین محتواش هست و قطعا شرایط خیلی بهتر از اون چیزی که من میخوام براتون بنویسم یا بخونم پیدا بکنین سعی می کنم خیلی خارج از اون فضاهای تئوریک و کلمات کلیدی و اینجور چیزهایی که روانشناسی طوره ارائه بدم که بتونین ازش حس خوب بگیرین، کاربردی باشه واستون درگیر این نشین که اون جمله چیه اون جمله خاص رو بنویسین که حفضش بکنین اصلا مهم نیست مهم اینه که شما یک چیزی رو درکش بکنین و بتونین روی زندگی خودتون اثربخش اعمالش بکنین و نگران خیلی چیزای دیگه نباشین چون اینجا کلاس درس نیست و ما تو دانشگاه نیستیم و کسی قرار نیست به اون یکی نمره بده که آفرین این جمله رو حفظ کردی و این کاملا اشتباهه.

شما مفهومه کمال گرایی منفی رو بگیر شما اون چیزی که برات اثربخشه و کاربرد داره و رو بگیر و پیاده سازیش کن. امیدوارم همیشه حالتون خوش باشه و پر انرژی باشین.

ارسال دیدگاه

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *