0

من چی هستم

🌟 نکته ۶ از دورۀ رشد فردی با ۲۱ روش عمیق چرایی برچسب زدن روی خودمان یا دیگران و موانع این خطای شناختی

 

⏰ مدت: ۱۶ دقیقه
⚫️ موضوعات مطرح شده:
✅ من چی هستم؟! نه اینکه کی هستم!
✅ چطور چسبیدن به گذشته باعث توصیف غلط شما در آینده میشه؟
✅ چطور برچسب زدن باعث مسئولیت‌گریزی منطقی ما میشن؟
✅ چطور در درون خودتون با خودتون صحبت می‌کنید؟
✅ چرا آدم‌ها به همدیگه برچسب میزنن؟


📚 تمرین این جلسه:
🤔 تو چه برچسب‌هایی برای خودت خلق کردی؟
🤔 برچسب‌هایی که از بیرون بهتون زده شده چیاست؟
🤔 کجای این فایل صوتی براتون یه تکانش فکری یا احساسی ایجاد کرد؟



📝 متن کامل فایل صوتی

سلام

وقت شما بخیر

من محمدتقی کریمی هست می خواهم در مورد این که چطور خودمان را توصیف می کنیم صحبت بکنم.

وقتی من می‌پرسم تو چطور آدمی هستی؟ می‌گویی من آدم خوشحالی هستم یا من آدم عصبانی‌ای هستم یا من آدم فراموشکاری هستم.

به هر کدام از این توصیف خود با برچسب زدن ها برچسب زدن می گوییم. ما به خودمان برچسب می زنیم تا این که یک سری از مسائل را توصیف بکنیم.

این که ما به خودمان برچسب می زنیم لزوماً به این معنی نیست که من خودم آن برچسب را در ذهن خودم جاسازی کرده باشم. چرا برچسب زدن مهم است؟ چون ما در یک دوره یادگیری و رشد هستیم. رشد با چسبیدن به گذشته رخ نمی دهد. برچسب زدن و چسبیدن به گذشته بهانه ای است برای حرکت نکردن.

چرا چسبیدن به گذشته؟

به خاطر این که برچسب توصیفی بر گذشته شما است و ربطی به الآن شما ندارد. امروز شما کسی هستید که می خواهید باشید. نه کسی که در گذشته بوده اید. ما از یک سری از برچسب های مثبت مثل من شاد هستم من مهربان هستم من پرانرژی هستم استفاده موثری می کنیم و در این مورد بحث نمی کنیم. اما در مورد برچسب هایی مثل من تنبل هستم من فراموشکار هستم من عصبی هستم می خواهیم صحبت بکنیم. هیچ کدام از این برچسب ها به خودی خودشان بد نیستند.

نحوه استفاده از این برچسب ها خیلی مهم است. نحوه استفاده از این ها مانع رشد ما می شوند یا احساس رضایت را در آن لحظه ای که زیست می کنیم از ما می گیرند. چرا این کار را می کنند؟ چون نمی توانیم آن چیزی که در آن لحظه وجود دارد را ببینیم و سعی می کنیم با یک عینک شیشه ای عینک آینه ای که فقط گذشته ما را نشان می دهد به دنیا نگاه بکنیم.

اغلب این برچسب زدن ها ریشه در گذشته شما دارند که منجر به خودانکاری می شوند. خودانکاری یعنی این که در لحظه نیستیم. یعنی وقتی روی آن چیزی که الآن هستم برچسب پرخاشگر می زنم به خودم می گویم که من کلاً پرخاشگر هستم و با این توجیه می کنم. این ها را چطور پیدا بکنیم؟ باید به گذشته خودت برگردی و لحظه حالی که هستی یا وضعیت های متفاوت را در ذهنت تصور کن.

مثلاً سوار مترو شدی یا در مهمانی هستی یا به سوپرمارکت رفتی یا با دوستانت در پارک نشسته ای. آن چیزی که معمولاً در کلام خودت برای توصیف خودت از آن استفاده می کنی است. گاهی فقط توصیف خود با برچسب زدن به بیرون نیست توصیف به درون خودت هم است. توصیف خود با برچسب زدن به درون برای خودت یعنی این که وقتی یک کاری را می خواهی شروع بکنی و انجام بدهی به خودت می گویی که من که فلان طور هستم این کار را انجام نمی دهم.

برچسب‌های منفی و مثبت

با خودت حرف می زنی و آن کار را رها می کنی یا توجیه می آوری تا آن کار را انجام ندهی. مهم این است که اول بتوانی تعداد آن برچسب ها را پیدا بکنی. مثلاً من به خودم پنجاه برچسب متفاوت می زنم. یک سری از این برچسب زدن ها مثبت و یک سری ها منفی است.

بعد این که برچسب ها را پیدا کردی جدول بکش لزومی هم نیست وقت بگذاری و متمرکز شوی. وقتی در خیابان راه می روی و با یک شخصی حرف می زنی و می گویی ببین داداش من عصبی هستم. یادت باشد که یک جایی یادداشت کنی تا در جدول برچسب های مثبت و منفی بنویسی.

برچسب مثبت مثل شاد و خوشحال و پرانرژی ام. برچسب زدن های منفی مثل خجالتی هستم تنبل هستم چاق هستم شلخته هستم عصبی هستم ترسو هستم. ما می خواهیم روی برچسب های منفی متمرکز شویم. این که آدم ها به شما برچسب زدن می زنند برای این است که بیشتر بتوانند شما را طبقه بندی بکنند و بگویند که این شخص جزء آدم های عصبی است یا این شخص جزء آدم های خوشحال است.

مسئله ای که وجود دارد این است که ما برای این که بتوانیم دیگران را بهتر بفهمیم مجبور هستیم به صورت ناخودآگاه برچسب بزنیم. ذهن ناپخته و ذهنی که بلد نیست درست فکر بکند و به صورت خودکار عمل می کند اشخاص را طبقه بندی می کند و این منجر به انکار ابعاد وجودی خیلی از آدم ها می شود. یعنی تو مثلاً از هزار پازل تشکیل شده ای. یکی از این پازل ها بخش من عصبی هستم وجود تو است. بخش ترسو بودن تو است.

من کلاً با برچسب ها مخالف هستم باید ساعت ها بحث بکنیم که چرا برچسب ها درست نیستند اما آدم ها آن یک پازل منفی تو را می بینند و با آن تو را توصیف می کنند. مشکل این جا به وجود می آید. دو نوع برچسب داریم.

انواع برچسب زدن ‌ها

یک برچسب زدن درونی و یک برچسب بیرونی است. در برچسب زدن درونی خودت به خودت می گویی. برچسب بیرونی آن هایی هستند که از بیرون آمده اند و تو آن ها را پذیرفته ای و در نهایت درونی سازی کرده ای. یک شخصی را تصور کنید که در مدرسه ریاضی اش ضعیف است و احتمالاً معلم به او می گوید تو خنگ هستی.

بعد که بزرگ تر می شود این شخص احتمالاً سمت مسائلی که مربوط به ریاضی می شود و ریاضی در آن ها کاربرد زیادی دارد مثل حسابداری و امور مالی نمی رود. چون به خودش می گوید من خنگ هستم. چرا؟ چون وقتی بچه بود آن خنگ بودن را شنیده است و با خودش حمل کرده است و باور کرده است و وقتی گاهی از او بپرسی که چرا حسابداری خودت را انجام نمی دهی و چرا امور مالی ات را پیگیری نمی کنی و چرا مدیریت مالی نداری می گوید من این طوری هستم.

من این طوری هستم بر می گردد به این که چطوری به او گفته اند و او چطور در وجود خودش عمیق سازی کرده است. اشخاصی که مسئول شکل گیری این برچسب زدن ها بودند ؟؟؟ ۸٫۰۰ اگر ریشه برچسب ها را بیابیم تا بتوانیم حل بکنیم می توان گفت که دوستان و پدر و مادر و معلمی که در مدرسه داشتید و پدر بزرگ و پسر خاله و مادر بزرگ و همه اطرافیان و کسانی که در زندگی شما بوده اند یک برچسبی به شما زده اند و این برچسب زدن ها روی شما اثر بدی گذاشته است و خود شما هم حمل کرده اید.

حتماً لیست برچسب زدن ها را تهیه بکنید و وقتی تهیه کردید سعی کنید داستان هایی که در زندگی تان داشته اید را تصور بکنید و پیدا بکنید که اولین بار یا شاید اولین بار (نیازی نیست دقیق پیدا بکنید چون در این چند روز باقی مانده فرصت نداریم که روی مسائل خودشناسی عمیق شویم و در مسیر شغلی ما نمی گنجد و بحث جدایی دارد) کجا بوده است و بعد ریشه هایش را پیدا بکنید. راجع به این که چطور آن برچسب زدن ها را تغییر بدهیم صحبت می کنیم. بسیاری از این من فلان هستم ها برای این است که یک سری از کارهایی که مورد علاقه خود ما است را انجام ندهیم.

مثلاً من دوست دارم یک کاری انجام بدهم اما به خودم می گویم تنبل هستم می خواهم بگویم باشگاه می گویم حال ندارم و خیلی از کارهای دیگری از این قبیل. در مسئله یادگیری دوست نداریم خیلی از چیزها را یاد بگیریم می گوییم که نمی خواهم یاد بگیرم چرا؟ چون خنگ و ضعیف هستم. خیلی مهم است که برای خودمان وقت بگذاریم و این ها را پیدا بکنیم. به جای این که بگوییم نمی خواهم یاد بگیرم مثلاً در اطرافیانم می بینم وقتی می گویم برو مدیریت مالی یاد بگیر می گوید نمی خواهم یاد بگیرم به جای این که این را بگوییم باید بگوییم الآن نمی خواهم رویش وقت بگذارم و اولویتم نیست این خیلی بهتر است از این که بگوییم من در ریاضیات ضعیف هستم.

اصلاً مهم نیست که در چه چیزی ضعیف هستی. مهم این است که در مورد آن وقت بگذاری اما باید در مورد وقت گذاشتن و در اولویت گذاشتن آن مسئله برای خودت تصمیم گیری بکنی. وقتی به خودت می گویی بی عرضه هستم یا هر چیز دیگری به خودت اجازه می دهی که مشکلات و مسائلی که داری را حل نکنی. می گویی من بی عرضه هستم دیگر تا توجیه گری بکنی تا آن مسئله همان طور که هست باقی بماند. یا می گویی من در فلان کار ضعیف هستم.

به خودت چه اجازه می می دهی؟ این که نروی تمرین بکنی. فردی لاغر است می گوید من بروم باشگاه؟ ول کن بابا چرا؟ چون می گوید من لاغر و ضعف هستم تا به خودش این اجازه را صادر بکند که نرود تمرین بکند اما برای هر چیزی باید تمرین بکنی تا مهارتش را در خودت تقویت بکنی.

بدون تمرین کردن نمی توانی هیچ چیز جدیدی را در خودت نهادینه بکنی. یا شخص می گوید من فراموشکار هستم به خودت اجازه می دهی به مسائل مهم نپردازی در صورتی که می توانی هم تمرکز داشته باشی و هم حافظه خودت را تقویت بکنی.

می گوید تا من تمرین های تقویت حافظه را پیدا کنم و یاد بگیرم زمان می برد هیچ اشکالی ندارد. یک دفترچه یادداشت بردار و همیشه کنارت باشد و هر مسئله ای که می شنوی و می دانی مهم است و باید به تو بپردازی و مربوط به خودت و دیگری است همان جا در دفترچه ات بنویس در این صورت این بهانه را به دست نمی آوری که توجیه بکنی و بگویی من شخص فراموشکاری هستم.

چطور با برچسب زدن گذشته را به حال می‌کشیم؟

وقتی این برچسب ها را پیدا کردی جایگزین این برچسب زدن ها را هم پیدا بکنی تا بتوانی ارتباط بهتری برقرار بکنی و از یک برچسب زدن منفی بیرون بیاوری و کارهای اثربخش تری انجام بدهی. چه کار باید بکنی؟ باید بگویی مثلاً تا به حال عصبانی بودم یا این مدلی بودم یا این که قبلاً به خودم می گفتم تنبل هستم ولی از این جا به بعد می خواهم این طور باشم و پای این طور بودن بایست.

می توانی چندین کار انجام بدهی مثلاً از دوستان و خانواده ات کمک بگیری. وقتی ریشه های برچسب زدن ها را پیدا کردی و تصمیم گرفتی که چه چیزی را جایگزین چه چیزی بکنی مثلاً به دوست یا خانواده ات یا دوست دختر و دوست پسر یا هر کسی که می توانی از آن ها کمک بکنی و اشخاص اثر گذاری در زندگی ات هستند بگویی اگر من فلان کار را انجام دادم این جمله را به من یادآوری کن احتمالاً راجع به این مسئله یک مقدار خجالت زده می شوی ولی اشکالی ندارد مطمئن باش که آدم ها وقتی رشد تو را ببینند خوشحال می شوند و چطور با برچسب زدن گذشته را به حال می‌کشیم؟

به نظر من آدم ها دوست دارند به دیگران کمک بکنند پس نگران این مسئله نباش حتی اگر هم در جایی حس کردی شخصی تو را جدی نمی گیرد طرف مقابلت را تغییر بده و سعی نکن در آدم ها گیر بکنی. یک دفترچه یادداشت هم برای خودت داشته باش و سعی کن افکاری که خودآیند به ذهنت می آیند را بنویس مثلا الآن من گفتم فلان چه چیزی می توانستم به جای آن بگویم یا چه کاری می توانستم الآن انجام بدهم؟

در نهایت شما می توانید آن چیزی باشید که می خواهید فقط باید بخواهید و زیاد در این که من چطوری بودم گیر نکن و برای رشد و تغییر و بهبود خودت وقت بگذار و مطمئن باش که در مدت نهایت یکی دو سال خیلی از آن چیزهایی که مانع رشد تو شدند رفع می شوند و می توانی آن ها را بهبود بدهی و رفع بکنی.

ممنون که وقت گذاشتید. اگر در این خصوص سوالی داشتید حتما بپرسید و در سایت در بخش پرسش و پاسخ قرار بدهید. من آن ها را می خوانم و در نهایت یک ویس تکمیلی برای این سوالات به طور مجزا آماده می کنم. در حال حاضر همه کامنت ها را می خوانم و بعد از جمع بندی پاسخ نهایی را آماده می کنم و در حدود ده پانزده دقیقه ویس های تکمیلی آماده می کنم.

ارسال دیدگاه

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *