اولین کارگاه آنلاین دورۀ برندینگ اختصاص داشت به بحث بسیار مهم فرهنگ سازی برند، چرا؟ چون در نهایت یک برند قرار هست که تبدیل بشه به یک فرهنگ و شاید بسیار بزرگتر از اون، برای درک بهتر این فایل حتما فایلهای قبلیو گوش بدین
⏰ مدت: ۴۹ دقیقه
⚫️ موضوعات مطرح شده:
✅ فرهنگ سازی چقدر هزینه داره؟
✅ چطور فرهنگ سازی کنیم؟
✅ تاثیرات فرهنگ برای برند و جامعه؟
[myaudio link=”https://mtkarimi.com/dl/branding/branding-04-culture.mp3″]
📚 تمرین این جلسه:
🤔 چرا اپل تو ایران با اینکه خدمات پشتیبانی نداره و حتی از امکانات آیفون نمیشه بطور کامل استفاده کرد، بازهم طرفدار داره؟
🤔 شما چه برندهای ایرانییو میشناسید که تبدیل به فرهنگ خاصی شدن؟
🤔 چرا وقتی اپل یک محصول جدید ارائه میده، برای خرید اون محصول مردم صف میکشن؟
📝 متن کامل فایل صوتی
سلام
وقت شما بخیر
من محمدتقی کریمی هستم و شما به فایل های صوتی آموزش برندینگ گوش می کنید.
امیدوارم همه فایل های صوتی مکمل قبل از لایو امشب را گوش کرده باشید چون امشب می خواهیم راجع به بحث فرهنگ با هم دیگر صحبت بکنیم.
خواهشی که دارم این است که اگر گوش نکردید احتمالاً این لایو برای شما ابهامات زیادی ایجاد بکند به نظر من می توانید در این لایو فعلی نباشید ولی فایل های صوتی را گوش بدهید و بعد از آن وقتی ویدئو را در آی جی تی وی قرار دادم فایل ضبط شده اش را گوش بدهید.
بحث ما فرهنگ سازی و این که چقدر فرهنگ روی ساخت بردن تأثیر می گذارد و چقدر برند می تواند به بحث فرهنگ سازی کمک بکند است.
بحثی که اکثراً در جاهای مختلفی در بچه هایی که در حوزه کسب و کار فعالیت می کنند مطرح می شود این است که اغلب فکرشان درگیر این است که من می خواهم یک پولی را دربیاورم و دنبال یک منافع کوتاه مدتی هستم.
در بحث برندینگ من سعی می کنم خیلی واقع بینانه با شما صحبت بکنم و نگویم که یک رنگ انتخاب بکن و یک لوگو طراحی بکن و در نهایت تو می توانی یک برند با چند کمپین تبلیغاتی داشته باشی.
در ویس هایی هم که برای شما رکورد می کنم این را انتقال داده ام که برندسازی به این شکل نیست که یک شبه برند شوید.
شما نهایتاً می توانید یک کسب و کار مشهوری داشته باشید که می تواند فروش کوتاه مدت داشته باشد مگر این که کمپین های متفاوتی را برایش طراحی بکنید که آن بیزینس بالا بماند.
یک اختلافی که بین بچه های مارکتینگ و برندینگ وجود دارد و من در لایو دیشب یا پریشب هم گفتم که مارکتینگ و برندینگ هر دو بچه های مکمل هم دیگر هستند و نمی توانند به طور مجزا اثربخشی داشته باشد مخصوصاً در دنیای امروز.
یک بحثی وجود دارد که می گویند تو باید لیدر بازار باشی ولی یک مقدار این بحث را بررسی بکنیم و ببینیم که آیا واقعاً لیدر بازار بودن همیشه منجر به موفقیت و ماندگاری می شود یا نه؟
مثال ملموسی که همه ما می شناسیم گوگل است که قبل از گوگل سایت ها و موتورهای جستجوگر خیلی زیادی بودند که حتی از گوگل هم شهرت و هم موفقیت بیشتری داشتند. مثال بعدی فیس بوک و مثال فعلی اش اینستگرام است.
قبل از فیس بوک مای اسپیس و فرندزدر و اورکات بوده است. آن زمانی که مای اسپیس یا اورکات بوده است هر کدام لیدرهای بازار خودشان بودند.
پس چه شده است که این ها نتوانستند زنده بمانند و بیزینس هایشان فیل کرده است؟ یک بحثی را می توانیم از نظر تکنیکال بگوییم که شاید فیس بوک بحث فنی خاصی داشته است یا یک ابزارهای خاصی را انتقال داده است.
همه این ها یعنی بحث تکنیکی و بازاریابی اش در کنار هم برای آن بیزینس مثل فیس بوک منجر به موفقیت شده اند. اما اصل ماجرا بحث برندسازی است. فیس بوک روی برندسازی خودش خیلی هوشمندانه و کاملاً آگاهانه فعالیت کرده بود.
یک بحث خیلی جالب تری هم که این جا وجود دارد این است که شما نمی توانید بدون این که به ساخت یک فرهنگ فکر بکنید یک برند قدرتمند داشته باشید. اسنپ مثال ایرانی اش است. امروزه ما وقتی می خواهیم با گوشی ماشین بگیریم با این که اسنپ رقبای دیگری هم دارد اما خیلی از ما می گوییم که اسنپ بگیر.
این بحث فرهنگسازی است و فقط بحث تکنیکال یا داشتن یک نرم افزار نیست که بگوییم من یک نرم افزاری داشته باشم که از نظر فنی قوی باشد و با آن جذب کاربر بکنم.
همیشه نگاهم این بوده است که قرار است شما یک فرهنگ جدید ایجاد بکنید و به واسطه ساخت یک فرهنگ جدید و نگاه فرهنگ محور بتوانید ماندگاری خودتان را تضمین بکنید. ساخت فرهنگ قطعاً هم زمان بر است و هم از نظر مالی هزینه خیلی سنگینی دارد.
این درست است ولی وقتی که در فایل های صوتی هم به شما گفته بودم اگر روی یک بازار خاصی نیچ بکنید خیلی هزینه فرهنگ سازی شما پایین می آید و از طرفی ماندگاری شما بالاتر می رود. یک مثال می زنم شاید به آن فکر نکرده باشید.
من یک وب سایتی دارم. نمی دانم در فایل های صوتی ام گفته ام یا نه. مدلی که در فایل های صوتی ام رکورد می کنم این است که یک سری کلمات کلیدی را می نویسم و رکورد می کنم برای همین دقیق جملاتی که آن جا گفتم یادم نمی آید چون خیلی بداهه صحبت می کنم و ساختاریافته نیست ولی می دانم که کامل بوده است.
یک وب سایتی را من در سال 91 یا 92 خریداری کردم. اسم وب سایت برد سانگ بود.
این سایت یک فرومی بود که راجع به نگه داری از پرندگان بود و فقط روی بازار خیلی کوچک یعنی آموزش نگه داری و پرورش قناری نیچ کرده بود. وقتی وب سایت را خریدم شروع به تغییر برند و ایجاد زیرساخت هایی برای این برند کردم تا بتوانم کار فرهنگی انجام بدهیم.
اولین کار این بود که من گفتم اسم این وبسایت باید تغییر بکند. اسم وبسایت از برد سانگ صدای پرنده به پرنده بان تبدیل شد. این پرنده بان از کجا در ذهن من شکل گرفت؟ من فکر می کردم که یک پرنده داریم و جنگل.
کلمه جنگلبان به ذهنم آمد و از ترکیب جنگلبان و پرنده کلمه پرنده بان را برای من ایجاد کرد. شعارش پرنده بان حامی حقوق پرندگان است. این مثال ملموس را می زنم تا بدانید که اگر به فرهنگ سازی توجه بکنیم و اگر برایش وقت بگذاریم خیلی زیاد هزینه بر و پیچیده نیست. فقط ما باید بخواهیم که انجامش بدهیم و برایش وقت بگذاریم.
در یک بازاری که خیلی شاید بچه هایی که در آن حوزه بودند تکنیکال نبودند و خیلی نمی دانستند که از سایت باید چطوری استفاده بکنند کار فرهنگ سازی را انجام دادم. از کجا شروع کردم؟ گفتم هر کدام از اعضا که در سایت عضو می شوند یک اسم خاصی دارند.
یکی از کمپین هایی که برای فرهنگ سازی استارت زدم این بود که من خودم یک سری از پرنده هایی که در پرنده فروشی ها بودند مثل بلبل خرما که یک پرنده وحشی است و نباید در قفس باشد را از پرنده فروشی ها می خریدم و رها می کردم و این رهاسازی را فیلم می گرفتم و در سایت قرار می دادم و از اعضا می خواستم که آن ها هم این کار را انجام بدهند.
خود همین منجر به یک فرهنگی شد که اسم و کلمه پرنده بانی روی خودشان گذاشته شود که ما یک پرنده بان هستیم. من این را به آن ها نگفته بودم که تو یک چنین اسمی را روی خودت بگذار. بعد کاری که آن جا انجام دادم این بود که گفتم شما پرنده یار باش.
پرنده یار کسانی هستند که پزشک رسمی نیستند اما کسانی بودند که در این حوزه فعالیت کرده بودند و سال ها خودشان تجربه نگه داری از پرندگان را داشتند. با یک سری چیزهای کوچک شما می توانید اثربخشی بزرگی خلق بکنید.
مسئله ای که شما در برندسازی باید به آن توجه بکنید اثربخشی است. اگر من نخواهم اثربخش باشم فقط یک کسب و کار راه اندازی می کنم. شما می توانید با پیج اینستگرامت هم یک برند قدرتمند بسازی که اثربخشی بزرگی دارد.
امروزه روز یک سری از افراد هستند که در بحث برندینگ هم به آن پرسونال برند می گویند. یک سری از افراد هستند که واینر هستند. این افرادی که واینر هستند الآن کارهای بزرگی را انجام می دهند.
شما می توانید پرسونال برند باشید و کار بزرگ و اثربخش انجام بدهید ولی نکته اش این است که شما باید روی یک بازار خاص نیچ بکنید که نیچ مارکت در سرفصل های حمید صباغی است حتماً به آن توجه بکنید چون کمک می کند به این که دقیق بتوانید بازارتان را بشناسید و سریع فایل صوتی آیا ایده من خوبه را هم گوش بدهید تا بدانید چطور ایده خودتان را ارزیابی بکنید.
من امشب می خواهم سعی بکنم از ابعاد مختلف بحث فرهنگسازی را پیش ببرم. یک نمونه دیگری که من خودم به صورت عملیاتی انجام دادم این بود که یک اپلیکیشن طراحی کرده ام.
یک سری از بچه ها پرسیده بودند خودتان قبلاً چه کاری انجام داده اید برای همین این مثال ها را می زنم تا هم مثال برندینگ را بزنم که بدانید چقدر ساده می توانید انجام بدهید و هم بدانید که قبلاً چه کار عملیاتی برای شخص خودم به غیر از پروژه هایی که برای جاهای مختلف بوده است انجام داده ام. در سال 93 یک اپلیکیشن طراحی کردم. کار اپلیکیشن تولید پست های اینستگرام بود.
دغدغه من این بود که بدون فتوشاپ بتوانم پست طراحی بکنم. برنامه نویسی برای گوشی موبایل را بلد نبودم. یاد گرفتم و اپلیکیشن را طراحی کردم. نکته ای که می خواهم در حرفم به آن توجه بکنید این است که من خودم یک دغدغه ای داشتم و می دانستم خیلی های دیگر این دغدغه را دارند.
مثلاً در ذهنش این است که دوست دارد در اتوبوس که نشسته است یک عکسی را بگیرد آن موقع استوری اینستگرام در این حد قدرتمند نبود که استیکر داشته باشد و تکست قرار داد و ابزاری نداشت.
دوست دارد در مترو که نشسته است عکسی بگیرد و رویش کامنتی بگذارد و پستش را ارسال بکند. برای یک دغدغه ای که واقعی بود یک پرابلمی که وجود داشت یک سلوشن واقعی ایجاد کردم و این را در کافه بازار قرار دادم. البته موفقیتش هیچ ربطی به تبلیغات نداشت.
چون هیچ وقت برایش تبلیغ نکردم و خودش بالا آمد. نکته تبلیغ انجام ندادن برایش را به این دلیل می گویم که خیلی از ما فکر می کنیم برای موفق شدن برندنمان حتماً باید تبلیغات میلیونی بکنیم در صورتی که انتخاب درست بازار و ارائه درست خدمات به آن بازار تمام هزینه های ما را کاهش می دهد.
از بیرون وقتی نگاه بکنیم خیلی از کسانی که من قبلاً با آن ها پروژه داشتم و کار پروژه ای با آن ها انجام می دادم وقتی بحث برندینگ را می کردم می گفتند خیلی برندینگ برای ما هزینه دارد و بهتر است به آن توجه نکنیم. در ویس ها من گفته بودم که در سطحی انتظار ایجاد بکنید که بتوانید این انتظار را برآورده بکنید.
مثال ملموس فعلی خود ما این است که ما یک دوره ای را برای شما برگزار می کنیم سطح انتظار شما را بالا نیاوردیم که بگوییم یک وبسایتی است آن جا لاگین بکنید و آن جا می توانید فایل پاورپوینت داشته باشید و خیلی از مسائل دیگری که معمولاً کلاس های آنلاین دارند.
من گفتم باید عملیاتی پیش برویم و به این فکر نکنیم که یک بستری آماده شود و یک سیستمی را پیدا بکنم که می تواند چند هزار دانشجو را به صورت هم زمان ساپورت بکند. باید جلو برویم.
شما می بینید چه سطح انتظاری را برای مخاطب خودت ایجاد بکنی و بر اساس آن میزان سطح انتظاری که می خواهی ایجاد بکنی هزینه ات بالا و پایین می شود.
اگر بگویم من می خواهم انتظار مخاطب خودم را از برندی که ایجاد می کنم گام به گام بالا ببرم و از همان اول آ باشم قطعاً هزینه ام بالا است ولی وقتی یک گام کوچکی را انتخاب می کنی. مثال از سایت پرنده بان می زنم. ماجرایی که می گویم قبل از این است که دیجی کالا قدرت گرفته باشد.
سال 92 و 93 را مثال می زنم. آن زمان من توانستم اعتمادسازی بکنم و فروش آنلاین داشته باشم. روی محصولاتی که مربوط به نگه داری پرنده و دارو و غذایشان بود.
من گفتم که شما اگر بخواهید جنس اصل بخرید چطوری جنس اصل و تقلبی را از هم تشخیص بدهید؟ چون در بازارهای مختلف جنس های تقلبی زیاد است. من با تولیدکننده دارویی که در آلمان بود مذاکره کردم. یک موشن گرافیک برایشان ساختم. موشن گرافیک هنوز در آپارات است که برای پنج شش سال پیش است.
یک موشن گرافیک خاص تمیز آماده کردم. آن ایمیلی که رد و بدل شده بود را در سایت قرار دادم و گفتم که این طوری می توانیم جنس اصلی و تقلبی را از هم دیگر تشخیص بدهیم.
همه این کارهای خیلی کوچک منجر به اعتمادسازی شد و آدم ها اعتماد کردند و خرید کردند. من یک کار کوچک دیگری هم برایشان انجام دادم.
پکیجینگی که برایشان ارسال می کردم را قشنگ درست کردم. نگفتم که در یک بسته ای قرار می دهیم و به اداره پست می رویم و برای مشتریان پست می کنیم.
من گفتم یک بسته بندی خاص کوچکی باشد و اسم شخص رویش نوشته شده باشد و یک تشکر از مشتری که از ما خرید کرده است داشته باشیم و این ها همه کمک کرد که آدم هایی که در وبسایت من می آیند و خرید می کنند حالشان خوب باشد و اعتماد بکنند و از طرفی خود آن ها مروجین برند شما می شوند و بحث انتظار را که من دوباره این جا مطرح می کنم و در فایل هم صحبت کرده بودم به این دلیل است که ما خیلی کمال گرایانه نگاه می کنیم.
خیلی از بچه هایی که به من پیام می دادند می گفتند کاش یک موزیکی هم در ویس قرار می دادی یا کارهای دیگری انجام می دادی اما اصلاً این ها دغدغه من نبوده است.
تنها چیزی که دغدغه من بوده است این است که محتوای من محتوای کاربردی باشد و بچه ها یاد بگیرند و پیاده سازی بکنند. به این فکر نکردم که باید چه کاری انجام بدهم. یک موزیک هم قرار بدهم تا جذاب تر بکند.
اگر من در سه چهار فایل اولیه موزیک قرار می دادم این انتظار در ذهن شما ایجاد می شد که باید تمام فایل ها تا انتها با یک کیفیت خیلی خوبی رکورد شود. مسئله ای که من داشتم این است که آن جایی که من صدا را در خانه خودمان رکورد می کنم نزدیک خیابان است و از پنجره ما فقط موشک نمی آید در حدی که سر و صدا زیاد است برای همین خیلی سخت است.
من خودم دوست نداشتم انتظار بچه هایی که ویس ها را از من گوش می دهند خیلی بالا برود و بگویند که تا آخر همه ویس ها باید های کوالیتی باشد.
تنها چیزی که باید از نظر خودم در بخش محتوای آموزشی های کوالیتی باشد خود محتوا و آن چیزی است که بچه ها بشنود و از آن استفاده بکنند.
قبل از این که وارد نکته های بعدی شوم کامنت ها را باز کنم تا ببینیم تا این جا بحث چطور پیش رفته است و بعد یک مقدار جدی تر راجع به فرهنگ صحبت بکنیم و به غیر از مثال های ایرانی مثال های خارجی بزنیم. سعی کردم دو سه مثالی که می زنم برای خودم باشد که اجرا کرده ام.
یکی گفته است که اما این قدر رقبا با کیفیت کار می کنند نمی شود بی کیفیت بالا آمد؟ حرفتان کاملاً درست است ولی شما باید ببینید که چقدر می توانید بازار خودتان را نیچ بکنید.
نیچ نیچ نیچ هر چقدر بازار شما نیچ تر باشد قدرت اجرایی شما بالاتر می رود. در جلسات مشاوره بیزینسی که من معمولاً می گذارم بچه ها می گویند که من می خواهم یک کاری را شروع بکنم.
می گویم که اصلاً برای من مهم نیست می خواهی چه کار بکنی. برو ببین منابعت چیست و مهارت هایت چیست. در همان جلسه مشاوره طرف می فهمد که من باید یک مقدار واقع بینانه تر نگاه بکنم.
من به شما گفته بودم که فایل صوتی رایگان کمالگرایی را در سایتم دانلود بکنید و گوش بدهید. در دوره 21 گام برای رشد فردی قرار دارد.
یک پکیج توسعه فردی است که رایگان است. آن جا در مورد کمالگرایی گفته ام. خیلی ها کار را نمی توانند شروع بکنند و آن برند را نمی توانند ایجاد بکنند یا فکر می کنند که من نمی توانم برند ایجاد بکنم پس بهتر است فقط یک پیج اینستگرامی بزنیم و یک سری محصول قرض بگیریم و بفروشیم.
یک بخش بزرگی اش به خاطر این است که من دقیقاً نمی دانم مهارت هایم چیست و نمی دانم دقیقاً منابعم چه چیزهایی است.
اگر بحث منابع و مهارت ها را نمی توانیم تشخیص بدهیم به اکشن کوچ ها بگویید که من بدانم تعداد شما چند نفر است تا برایش یک ویس مکمل جداگانه قرار بدهم. این در ذهنم نبود و همین الآن به ذهنم رسید که این را هم بگیرم که بتوانید منابع و مهارت هایتان را تشخیص بدهید.
چون تشخیص منابع مهارت های فعلی تان خیلی به شما کمک می کند تا بتوانید دقیق تر پیش بروید. نگران رقبا هم نباشید مهم خلاقیت داشتن شماست و خلاقیت را هم هیچ وقت نمی توانید به دست بیاورید مگر این که هر چیزی که در ذهنتان است را اجرا بکنید.
یکی از بچه ها پرسید تأثیر چاپ در برندینگ چقدر است؟ بستگی به خود آن کسب و کار دارد. روی یک بیزینسی مثل بیزینسی که خودم داشتم چاپ تأثیری نداشت. چاپ هم یکی از تاچ پوینت های برند است. اگر کیفیت چاپ منظورتان است که قطعاً کیفیت تأثیر دارد.
اگر ما یک دوره رایگان قرار می دهیم به این دلیل است که یک سری از کسب و کارها با فضای برندینگ و فضای بازاریابی به مشکل خورده اند. یک سری از افراد در این حوزه دوست دارند خدمت بکنند و یاد بگیرند و در بازاریابی و برندینگ کارمند شوند.
در فضای فعلی که اقتصاد ما مشکل دارد و نمی توانید استیبل باشید و بگویید من می روم دو میلیون تومان پول برای یک دوره ای می دهم و واقعاً سخت است و نمی شود انتظار داشت که من یک دوره ای می گذارم تا دو سه هزار نفر شرکت کنند.
ما ترجیح دادیم که به جای این که پول بگیریم اسپانسرهایی بیاوریم که بخش هایی از هزینه این دوره را بر عهده بگیرند و از طرفی به غیر از هزینه اجرایی دوره هزینه تبلیغات را هم بر عهده بگیرند و ما بتوانیم اثربخشی بیشتری داشته باشیم.
پس اصلاً نگران نباشید. شاید برای بچه ها سوال باشد که چرا در ایوند ثبت نام کردید. اگر در ایوند ثبت نام نمی کردیم نمی توانستیم شما را به اکشن کوچ ها وصل بکنیم.
اصل این دوره آموزشی محتوای آن نیست این است که شما باید تمرین بکنید و آن محتوایی که می شنوید را بر اساس تمریناتی که پیش می برید برای خودتان شخصی سازی بکنید.
در فایل های صوتی پکیج رایگان خودم هم راجع به یادگیری چهل دقیقه صحبت کردم. کاملاً کاربردی است. آن را حتماً گوش بدهید. به غیر از بحث کمالگرایی بحث یادگیری هم خیلی به شما کمک می کند که بدانید چطور از این دوره استفاده بکنید.
در مورد استارت کار من یک فایل صوتی ضبط کرده ام اما شاید نفرستاده ام. در هر صورت این را جواب نمی دهم چون به آن خواهیم رسید.
چند کامنت در سایت داشتم که گفته بودند یک مقدار خسته هستی یک آب جوش کنار خودت بگذار. به بچه ها گفتم اصلاً آب جوش به ذهن خودم نرسیده بود که کنار خودم قرار بدهم. چون وقتی دکمه رکورد را می زنم نان استاپ پیش می روم.
در کسب و کاری که تازه شروع شده است چطور فرهنگسازی را شروع کنیم تا بعدها افرادی هم که استخدام می شوند با فرهنگ ما پیش بروند؟ جوابش را الآن نمی دهم و پیشنهاد می دهم همه بچه ها به سایت mtkarimi.com بروند. یک مقاله ای نوشتم راجع به این که هم بنیان گذار کیست.
در بخش رسانه اولین پست بلاگ من اسمش هم بنیان گذار کیست. آن را بخوانید. دقیقاً پاسخ این سوال است که در کسب و کار دو نفره که تازه شروع شده است چطور فرهنگسازی را شروع کنی و بعدها افرادی هم که استخدام می شوند با فرهنگ ما پیش بروند.
اما خلاصه اش را این جا می گویم وقتی دو یا سه نفر آدم هم زمان با هم دیگر یک کسب و کاری را ایجاد می کنند به عنوان مثال من و حمید صباغی اگر یک کسب و کاری را ایجاد بکنیم یک کسب و کار کاملاً متعادلی است.
چون من کاملاً در کسب و کار بسیار جزء نگر هستم و می گویم تمام ابعاد کسب و کار را باید نگاه بکنیم و حمید کل نگر و گسترده است. یک ویژنری خیلی بزرگی دارد.
این حضور من و حمید در کنار هم دیگر کسب و کار را به تعادل می رساند و یکی از دلایلی که همیشه تمام دوره های من و حمید با هم دیگر جذاب و اثرگذار بوده است این بود که من یک سبک متفاوتی می گویم و حمید یک سبک متفاوت تر و این دو مکمل هم دیگر می شوند.
شما به عنوان بنیان گذارهای آن کسب و کار فرهنگ آن کسب و کار را می سازید. من در زندگی شخصی کل نگر و در بحث کاری جزء نگر هستم.
من به عنوان یک آدم جزء نگر در بحث کاری پس احتمالاً آدم هایی که استخدام می کنند آدم های جزء نگری باشند اما باید حواستان باشد در زمان استخدام آدم هایی را استخدام بکنید که هم جزء نگر باشند و هم یک سری مکملش را هم استخدام بکنید و الا کاملاً سازمان یک سازمان کاملاً جزء نگری می شود که خیلی از کارمندان با هم دیگر احتمالاً صحبت نمی کنند.
نیچ یعنی چه را حمید صباغی به طور تخصصی صحبت می کند. نیش هم می گویند. برای من تلفظ آن مهم نیست.
یک نکته ای راجع به تلفظ صحیح کلمات انگلیسی بگویم. من وقتی مالزی بودم کارشناسی انیمیشن خواندم. سر کلاس زبان انگلیسی بودیم فقط ایرانی ها می گفتند ما چه کار کنیم اکسنت ما خوب شود و اغلب اساتید و همه شان به ما می گفتند اکسنت اصلاً مهم نیست.
فقط شما باید بتوانید مفهوم را انتقال بدهید. بین نیچ یا نیش یکی را انتخاب بکنید. خود اینستگرام را یکی اینِستگرام و یکی اینستگرام می گوید. مهم این است که ما می دانیم راجع به چه چیزی صحبت می شود.
دوره راجع به برندینگ و بازاریابی است و این جلسه برندینگ ماست.
الآن تقریباً تمام اسم هایی که برای برندمان است ثبت شده است چه کار بکنیم؟ راجع به انتخاب اسم ویس جداگانه می فرستم تا خیلی کامل و راحت می توانید اسم های ترکیبی یا اختصاصی انتخاب بکنید.
اسم پرنده بان چیزی است که ساخته شده است و باید در بازار خودتان اسم را انتخاب بکنید و بسازید و اصلاً چیز پیچیده و سخت و دشواری نیست.
من ده سال پیش که کلاس های برندینگ را زیر نظر اساتید بزرگی مثل شهریار شفیعی و بهبود الله وردی می رفتم خیلی بچه شیطانی بودم البته هنوز هم هستم احتمالاً در مدل گویشم مشخص است که از چند بعد مختلف می گویم. در ویس هایم هم مشخص است.
از بچه هایی که شنیده بودند می گفتند منسجم نیست می گفت مدل گویش من این طوری است و مهم این است که مفهوم انتقال پیدا بکند. آن موقع واقعاً نمی فهمیدم وقتی بحث فرهنگ و اسطوره ها و آرکیتایپ ها در برندسازی پیش می آمد می گفتم یعنی چه؟ برایم خیلی پیچیده می آمد.
این که الآن راجع به فرهنگسازی صحبت می کنم و می گویم ساده است به این دلیل است که خودم به آن رسیده ام و تجربه کرده ام و می دانم که شما هم باید به آن باور داشته باشید که شدنی است و باید با نگاه و تفکر برندمحور.
مثلاً می گویند مهارت تفکر انتقادی یا مهارت تفکر خلاق.
شما باید مهارت تفکر برندمحور داشته باشید و بدانید که هر کاری من در این کسب و کار یا یک بیزینس و پرسونال برند خودم انجام می دهم روی برند من تأثیر می گذارد.
یک سوالی از شما می پرسم همین الآن فکر کنید و ببینید که چرا این علت وجود دارد؟
وقتی اپل یک گوشی جدید بیرون می دهد چرا برای خریدن گوشی جدیدش بسیاری از افراد صف می کشند؟
صف های بسیار طولانی. مگر گوشی اپل چقدر از نظر تکنیکال و از نظر پروداکتش چه مزیت جدیدی برایشان ایجاد خواهد کرد؟ یک مقداری به این مسئله فکر کنید. چون این ماجرا مسئله خیلی مهمی است. آیا منی که می خواهم یک گوشی اپل بگیرم و در صف می ایستم از آن چه چیزی می گیرم؟
یک گوشی خیلی خفن که از نظر فنی هیچ رقیب دیگری ندارد؟ همین نکته برای گوشی سامسونگ هم اتفاق می افتد. برای گوشی ال جی هم اتفاق می افتد اما سطح مشتریان و مخاطبانشان با هم متفاوت است.
یک چیز جالبی که راجع به برندینگ وجود دارد این است که یکی از مشکلاتی که در برند وجود دارد این است که خیلی ها دنبال شنیدن تعریف هستند. می گویم ساده ترین تعریف برای برند همان ادراکی است که من از یک فرد یا سازمان یا محصول یا هر چیز دیگری دارم. حتی صندلی هم برای شما یک برند است چون یک ادراکی در ذهن شما از آن ثبت شده است.
واقعاً در بحث بازاریابی اگر بخواهیم اپل را توصیف بکنیم وقتی در محصول اپل صف می کشند کجای فور پی قرار می دهیم؟ این خیلی سوال مهمی است که به آن توجه بکنیم. چطور برند را در فور پی قرار می دهیم؟ این پروداکتش است که می فروشد.
چرا وقتی اپل یک چیز جدیدی را می زند چرا اپل واچ باید خیلی متفاوت باشد؟ راجع به این ماجرا برند محور فکر بکنیم. این را جزء تمرینات خودتان بگذارید و حتماً سعی بکنید پاسخش را پیدا بکنید چون قطعاً پاسخش در فضای استراتژی نیست.
قطعاً در فضای تولید محصول نیست و قطعاً در فضای مارکتینگ نیست و فقط یک پاسخ بیشتر ندارد و پاسخ اصلی اش برندینگ است و آن برندی که در ذهن مخاطبان ثبت کرده است. اپل به غیر از این که محصولاتش با کیفیت است یک فرهنگ قدرتمند دارد.
اپل یک فرهنگ خاصی ایجاد کرده است. برای همین است که لیدر است. توانسته است لیدر باشد. قبل از اپل هم نوکیا بود. چرا نوکیا فیل کرد؟ به غیر از این که یک مقدار از نظر تکنیکالی خیلی عقب ماند و نتوانست خودش را با دنیای امروز و نیازهای آدم ها وفق بدهد نتوانسته بود فرهنگ خاصی ایجاد بکند. اپل واقعاً فرهنگ دارد.
آدم هایی که گوشی اپل دارند احتمالاً مدل خاصی صحبت می کنند و راه می روند و نگاه می کنند و فکر می کنند. کسی که اپل واچ دارد قطعاً احساس بهتری از نظر شأن و منزلت بهتری دارد. چون گوشی اپل گران است. اپل واچ گران است. پس من این احساس را نسبت به خودم پیدا می کنم.
یک مسئله ای که وجود دارد این است که معمولاً بحث کسب و کار که پیش می رود ناخودآگاه به بحث روانشناسی می روم و این جا مچ خودم را گرفتم که در مورد بحث عزت نفس و چیزهای مختلف صحبت نکنم. کاری نداریم که چرا بسیاری از مخاطبین اپل اپل واچ را می خرند و احساس می کنند که از نظر منزلت اجتماعی بالاتر رفته اند. این به خاطر آن فرهنگی است که اپل ساخته است.
نکته جالبی که برای خودم هم وجود دارد این است که آیا اپل که این همه در سطح جهان طرفدار دارد چطور در ایران توانسته است این قدر نفوذ بکند و مخاطب و مشتری داشته باشد و بفروشد و آدم ها با این که واقعاً نمی توانند از گوشی اپل استفاده کنند.
کسی که در آمریکا گوشی اپل را استفاده می کند صد در صد امکاناتش را می تواند استفاده بکند ولی در ایران واقعاً چند درصد از امکانات گوشی را می توانی استفاده بکنی که می خواهی اپل بخری؟
نکته من این جاست که آیا اپل در ایران تبلیغات کرده است و بیلبورد رفته است و تبلیغ تلویزیونی کرده است؟ در ایران اینفلوئنسر مارکتینگ کرده است؟ هیچ کدام نیست.
یک سری بیلبوردهایی است که یک سری شرکت هایی که می گفتند ما نماینده اپل هستیم که نبودند رفتند ولی آن ها بعد از سال هایی که اپل در ایران جا افتاده بود بیلبورد رفتند.
به این ها فکر بکنیم که چرا اپل این قدر در ایران طرفدار دارد با این که آن فانکشنالیتی که مردم آمریکا دارند را در ایران نمی توانند داشته باشند. این چند نکته ای که گفتم را حتماً بنویسید و در موردش فکر بکنید. من همین لایو را سیو می کنم و در وبسایت قرار می دهم. در وبسایت کامنت بگذارید.
آن جا روی پاسخ های شما کامنت می دهم. چون برای تمرینات قبلی جایی نبود که کامنت بگذارم و نظر شخصی بدهم. اما روی این ماجرا حتماً با شما بحث می کنم چون بحث من با شما روی این ماجرا کمک می کند که از نظر ذهنی نسبت به این که من چطور فرهنگ سازی بکنم قوی تر شود.
من به این دلیل مثال اپل را می زنم که همه مان در موردش بدانیم. فکر نکنید قرار است شما اپل شوید. قرار است شما خودتان باشید و خواهشم این است که به فاز مقایسه نروید که آن که اپل است و میلیاردها دلار پول دارد. واقعاً اپل از اول که این نبوده است کم کم به این جایی که است رسیده است.
برای خیلی از کسب و کارها شاید لازم باشد ده سال زمان بگذارند. فکر می کنم در ویس آخر که در مورد بازاریابی سنتی صحبت کرده بودم گفتم که سود بلند مدتتان را فدای سود کوتاه مدت خودتان نکنید و این جاست که شما باید تصمیم بگیرید من می خواهم یک کسب و کار داشته باشم یک بیزینس داشته باشم یا می خواهم یک برند داشته باشم؟
بین این دو شما باید انتخاب بکنید. نمی توانید بگویید من می خواهم برند داشته باشم و هر سه ماه یک بار یک رفتار خاصی از خودم بروز بدهم. راجع به اپل گفتم که چطور در ایران می فروشد و چرا. بنز و بی ام و هم همین طور.
این ها واقعاً آن خدماتی که به آلمان ارائه می دهند را در ایران به هیچ عنوان نمی دهند. خدمات مشتریان اپل در سطح جهانی خیلی معروف است. اما در ایران خدمات مشتری هم ندارد.
برای چه باید آدم ها اپل را بخرند؟ در جواب سوال هایی که از شما می پرسم را ننویسید چون اپل است و برند است. شاید یک چیزی فراتر از این باشد که از شما می خواهم فکر بکنید و بنویسید. نکته تکنیکال این است که در فضای برندسازی دو کلمه کلیدی به نام پی او دی و پی او پی پوینت آف دیفرنس و پوینت آف پریتی.
گوشی اس تن سامسونگ از نظر تکنیکال بسیار قوی و فوق العاده است. دوربین عالی و سی پی یو و رم عالی دارد. از طرفی آن زمان که فکر می کنم وقتی آیفون یازده یا ده با فاصله زمانی کمی از سامسونگ آمده بود از نظر تکنیکالی این دو خیلی به هم نزدیک هستند و شاید گاهاً سامسونگ یک جاهایی از اپل جلوتر می زند. من طرفدار هیچ کدامشان نیستم.
یک بحث منطقی می کنم و می گویم که گاهاً کیفیت برخی از ابعاد خدماتی و محصول سامسونگ خیلی جلوتر از اپل است. چرا هنوز نتوانسته است با اپل رقابت بکند؟ اگر بخواهیم برند محور نگاه بکنیم اپل لیدر است و از طرفی سامسونگ چلنجر اپل است. یعنی اپل هر کاری می کند سامسونگ هم سعی می کند با آن بجنگد.
راجع به بحث برند لیدرشیپ و چلنجر ویس جداگانه ای دارم برای همین این جا فقط خط فکری اش را مطرح می کنم تا به شما در آن سوالاتی که از شما پرسیدم کمک بکند.
راجع به اپل و سامسونگ باید بگویم اپل و سامسونگ از نظر ما رقیب هستند ولی یک بحثی در فضای کسب و کار داریم به اسم استراتژیک پارتنتر شیپ یا استراتژیک ؟؟؟ 37.15 آی انس که راجع به این مسئله بحث می شود که من چطور می توانم متحدین استراتژیک برای خودم داشته باشم. متحدین استراتژیک یعنی این که ممکن است من با حمید صباغی رقیب باشم ولی اتحاد من و حمید منجر به این می شود که هم من رشد بکنم و هم حمید صباغی رشد بکند.
هم من یک منافعی کسب بکنم و هم حمید صباغی رشد بکند. اپل و سامسونگ هم همین الآن رقابت سنگینی با هم دیگر دارند ولی در باطن با هم خیلی همکاری های جدی در بخش تولید محصول می کنند. در پیج اینستگرام من راجع به بحث همکاری استراتژیک خیلی صحبت کردم.
اگر به غیر از سه پست اول که هنری است در باقی پست های من که دست می دهم و امضا می دهم اولین عکس دو نفره است کپشن هایش را بخوانید و به ترتیب جلو بیایید تا دوباره توضیح ندهم. راجع به استراتژیک پارتنر شیپ و این که چطور با رقیب خودتان همکاری بکنید. من برای همین می گویم که اصلاً نگران این نباشید که من چند رقیب دارم.
دنیای امروز دنیای همکاری است. فقط دنیای این که من رقابت بکنم نیست. باید یاد بگیریم که با رقبایمان همکاری بکنیم. اگر من بخواهم بگویم یک هزینه ای برای حمله کردن به رقیب خودم قرار بدهم فقط انرژی خودم را حرام می کنم اما اگر با رقیب خودم به مدل پنجاه – پنجاه و برد برد کشف بکنم.
این که می گویم یک مقدار نیازمند این است که شما دانش بیزینس دولوپمنت و استراتژیکتان خیلی قوی باشد تا بتوانید این مدل ها را پیدا بکنید. گاهاً هم پیش می آید که بعضی ها اگر بخواهند با رقیبشان همکاری بکنند شهودی به آن برسند و نیاز به جلسات استراتژیک نباشد اما آن چند پست را بخوانید تا یاد بگیرید چطور با رقیبتان همکاری بکنید. یک مصاحبه ای را من و حمید صباغی و یکی از همکاران قدیمی به اسم امید پیردلی که مدیرعامل مجموعه خیلی بزرگی است با رادیو جوان داشتیم که تا آخر هفته در وبسایتم پابلیش می کنم.
آن مصاحبه را هم گوش بدهید در آن در این مورد صحبت می کنم که چطور بدون هیچ بودجه ای با رقبای خودم همکاری کردم و به آن ها نفع رساندم و از آن ها نفع گرفتم و همه با هم در کنار هم رشد کردیم. مکمل آن فایل صوتی مصاحبه ای که داشتم پست های پیجم است که بخوانید.
نکته دیگر در مورد بحث فرهنگ سازی این است که به تفاوت فرهنگی توجه بکنید من واقعاً عمیقاً دهه هشتادی ها را می فهمم و دوستان زیاد دهه هشتادی ها را دارم. خیلی از دهه شصتی و پنجاهی زور می زنند تا دهه هشتادی ها مثل آن ها فکر کنند دهه هشتادی قرار است مثل دهه هشتادی فکر بکند. دهه هشتادی قرار است برود تتلو گوش بدهد و فحش بدهد.
فحش دادن برایش راحت است. از نظر دهه هشتادی فحش دادن اصلاً بی ادبی نیست یک شوخی است. حالا یک چیزی می گوید دیگر. مثلاً یک دهه شصتی یک مفهومی را اگر می خواهد انتقال بدهد باید شش جمله بگوید دهه هشتادی چهار فحش خواهر مادر می دهد همه می فهمند که منظورش چه بوده است.
به این تفاوت فرهنگی توجه بکنید چون اگر بخواهید یک خدمتی ارائه بکنیم اول باید بدانیم که من به چه بازار و چه نوع تفکر و چه نوع فرهنگی می خواهم خدمت بدهم. من اگر بخواهم بگویم آن ها اشتباه می کنند اصلاً جایم در کسب و کار نیست.
در بیزینس اصلاً جای فضای احساسی نیست که بگویم من با این آدم ها حال نمی کنم. این که مخاطبین شما در سگمنت شما قرار بگیرند یا نگیرند یک بحث علمی است اما جای این که من با آن مدل فکری حال نمی کنم در کسب و کار نیست. حال کردن نداریم باید ببینم به چه قشری می توانیم خدمت ارائه بکنیم. چون در مارکتینگ بحثی به نام سگمنتیشن داریم. باید مخاطبت را بر اساس سن و قد و وزن و جایی که زندگی می کند دسته بندی بکنی.
اما نکته اساسی این است که یک نفر پانزده سالش است شجریان گوش می دهد یک نفر هم شصت سالش است شجریان گوش می دهد. اگر فقط به واسطه سگمنتیشن بازه مخاطبین را از لحاظ سن در نظر بگیرید و بگویید مخاطبین من پانزده تا سی ساله هستند آن مخاطب شصت و پنجاه ساله کجاست؟
یک مرتبه می بینید یک بازه بسیار بزرگی را نادیده می گیرید. برای همین اگر به بحث فرهنگ توجه بکنید هزینه های مارکتینگ و تبلیغات و همه هزینه هایتان پایین می آید.
مشکلی که در بحث فرهنگسازی معمولاً وجود دارد این است که به ما این طوری گفته اند که فرهنگ سازی هزینه بسیار زیادی دارد. بزرگ ترین هزینه فرهنگ سازی این است که آن صاحب کسب و کار توان و تحمل این را داشته باشد که بجنگد و یک تغییری ایجاد بکند و پای آن باور و آن خواسته و تغییری که می خواهد ایجاد بکند بایستد تا آن فرهنگ برایش ایجاد شود.
دوباره تأکید می کنم که اصلاً احساسی نکنید به این که آن مخاطب من که دهه هشتادی است فحش می دهد یا نمی دهد؟ فرهنگش چیست؟ باید بر اساس فرهنگش و فرهنگی که شما می خواهید ایجاد بکنید وقت بکنید. من آرکیتایپ های یونگی را به طور بسیار عمیقی تسلط دارم. اینستگرام باگ های خنده داری دارد.
این خودش یک نکته است. اینستگرام با این که این همه ضعف دارد نگران ضعف های خودش نیست. اصلاً نگران هیچ چیزی نباشید. اگر الآن برای شما سوال پیش آمده است که فو پی و سگمنتیشن چیست و فرهنگ سازی چطور ایجاد می شود.
این ها بحث کلی بود که بفهمیم خوب است یا بد. پی او پی و پی او دی. پی او وی پوینت آو ویو است. اصلاً نگران هیچ کدام از این ها نباشد هم در لایوهایی که من می گذارم و هم در لایوهای حمید صباغی عزیز به آرامی تمام مطالب به شما انتقال داده می شود.
به پیج حمید صباغی بروید. پست یکی مانده به آخرش راجع به این است که چطور در دوره ثبت نامتان را نهایی بکنید و چطور با اکشن کوچ هایتان ارتباط بگیرید. لیست اکشن کوچ ها آن جا قرار دارد. یکی از بچه ها گفته است داداش گلم شاخه به شاخه نکن. مدل بیان من این است و همیشه همین بوده است.
نه اسلایدی داشته ام و نه ساختار داشته ام ولی مطمئنم که اگر آدم ها عمیق به صحبت هایی که می کنم گوش بدهند اثرات بسیار زیادی برایشان می گذارد. این جا واقعاً کلاس دانشگاهی نیست که من ساختار یافته جلو بروم و هیچ وقت هم اسلاید نداشتم.
در چند سال گذشته هر کسی در کارگاه من بوده است می داند که من اصلاً اسلاید نداشتم و جذابیت های کلاس های من به این است که در لحظه چه پیش می آید و آن چیزی که نیاز بچه ها باشد را ارائه بکنم. این جلسه اول برندینگ است.
برندسازی برای مشاغل خانگی هم کاربرد دارد؟ خیلی ها سوال می کنند که آیا برندسازی به درد من می خورد؟
برای برندسازی برای همه کاربرد دارد ولی یک نکته ای را توجه بکنید که برند این نیست که همه آن را بشناسند. مثالی هم که من در لایو قبلی زدم این بود که در یک بازاری که سنگ تراشی است یک برندی به اسم ابزار مهدی است. خیلی ها ابزار مهدی را نمی شناسند.
چون یکی از همکلاسی های من در این برند بود در ذهنم مانده است. این که کجا برند را ثبت بکنیم. برند را باید در ذهن مخاطب ثبت بکنیم. اداره ای که برند را ثبت می کند به درد نمی خورد.
چون فقط می توانید بروید و پیگیری حقوقی بکنید. از نظر حقوقی می توانید پیگیری بکنید ولی اگر شما بتوانید برند خودتان را در ذهن مخاطب ثبت بکنید صد نفر دیگر هم اگر بیایند و بگویند این برند مال من است یا بخواهند مشابه آن را بزنند نمی توانند.
آن مقاله هایی که من به شما در این ویدئو گفتم را حتماً بخوانید. در ایران به برند نام تجاری می گویند در صورتی که برند نام تجاری نیست و کلمه اش یک چیز دیگری است.
یکی از بچه ها پرسیده است که برند شخصی کار بکنیم یا برند بیزینسی؟ به پیج من بروید. اولین پست هایی که در پیج من است را بخوانید. هفت هشت پست بیشتر نیست.
من با چند نفر دست می دهم و یک چیزی را امضا می کنیم. آن جا راجع به اتحداد استراتژیک صحبت کردم. حتماً کپشن آن چند پست را بخوانید. عکس هایش مهم نیست. در سایت هم بخش رسانه و مقاله ای که راجع به هم بنیان گذار چیست صحبت کرده ام را بخوانید.
دیدگاهتان را بنویسید