میدونی چرا یکی از نکتههای آموزشیو اختصاصی دادم به سنجش ایده خودمون؟ چون خیلی از مواقع ما فقط از دیدگاه خودمون به مخاطب نگاه میکنیم و گاهی نمیتونیم درک کنیم برای رفع نیازش چه اقدامی باید صورت بگیره. خیلیها میگن نظر مخاطب مهم نیست. منم کامل ردش نمیکنم. اما باید بدونیم حداقل چیزی که میخوایم ارائه کنیم. براش کاربرد داره یا نه؟!
🔴 آیا مقدمات برندینگو گوش دادین؟ اگر نه حتما وارد صفحه آموزش مقدمات برندینگ بشید و خیلی دقیق اونو گوش بدین و تمریناتشو انجام بدین.
⏰ مدت: ۴۳ دقیقه
⚫️ موضوعات مطرح شده:
✅ از کجا بفهمیم ایده من خوبه؟
✅ چطور بفهمم کسی حاضر به سرمایهگذاری روی ایده من هست؟
✅ آیا واقعا ایده من کمکی به رفع مشکلات مردم میکنه؟
✅ چطور باید با مشتریان احتمالی تعامل کنم؟
✅ مهارت ارتباطی چه کمکی در کشف مشکلات ایده خودم به من میکنه؟
✅ در شروع کار روی چه بازاری تمرکز کنم؟
✅ چرا باید روی ایده متمرکز نباشم؟
✅ چطور بفهمم وقتی یک نفر از مشکلش با یک نرمافزار یا… حرف میزنه منظورش چیه؟
[myaudio link=”https://mtkarimi.com/dl/branding/branding-02-ideaworthit.mp3″]
📚 تمرین این جلسه:
🤔 چطور متوجه میشین که روی چه بازاری باید تمرکز کنید؟
🤔 با شنیدن این آموزش چه تغییری در روند کاریتون میدین؟
📝 متن کامل فایل صوتی
سلام
وقت شما بخیر.
من محمدتقی کریمی هستم و شما به فایل های صوتی آموزش برندینگ گوش می کنید.
امروز می خواهیم بفهمیم که از کجا بدانم ایده ای که من دارم ایده خوب و کاربردی ای است و از طرفی می تواند مشتریان خوبی را جذب بکند؟
آیا واقعاً من می توانم بفهمم که ایده ای که الآن برایش وقت می گذارم و برایش فکر می کنم و زمان صرف می کنم و می خواهم یک محصول جدیدی را ایجاد بکنم یا یک وبسایت جدیدی را راه اندازی بکنم یا حتی یک استارت آپ جدیدی را ایجاد بکنم کاربردی است یا نه؟ می دانید چرا راجع به این صحبت می کنم؟
مسئله این جاست که خیلی از ما ایده های بسیار زیادی داریم و خیلی از مواقع پیش می آید که نمی توانیم ایده خودمان را و آن ایده ای که دوستش داریم را انتخاب بکنیم.
مسئله بعدی این جاست که اگر ایده ای را انتخاب کردیم از کجا مطمئن شویم که آن ایده کاربردی است و می توانیم برایش مشتری پیدا بکنیم یا می توانیم یک بازار خوبی را برایش ایجاد بکنیم و از آن درآمدزایی بکنیم چون اگر یک کسب و کار نتواند درآمد داشته باشد قاعدتاً خیلی زود تمام منابعش تمام می شود و باید به حیاتش پایان دارد.
چون که فقط برای ما هزینه ایجاد می کند. مطمئناً برای شما پیش آمده است که خواستید یک کار جدیدی را شروع بکنید بعد با دوستان خودت صحبت کردی و با یک سری آدم هایی که پولدار هستند و سرمایه گذار هستند صحبت کردی و با خانواده ات صحبت کردی و اطرافیانت به تو گفته اند که ایول عجب ایده خوب و نابی است.
اما بعد از این که ایده خودت را عملیاتی کردی و برایش یک وبسایت زدی و یا حتی یک پیج اینستگرامی زدی و یک سری از محصولات خودت را فروشی می بینی که همان کسانی که خیلی خوشحال و پرانرژی و حمایت گر بودند از تو خرید نمی کنند و بابت گرفتن خدماتی که تو داری پول نمی دهند. مشکل کجاست؟
مشکل این است که ما باید ببینیم چطور ایده خودمان را مورد سنجش قرار بدهیم و در زمان هایی که نیاز داریم وقتی با یک دوست صحبت می کنیم بتواند نظر واقعی اش را به ما بگوید.
اکثر ما ممکن است من یا شما وقتی دوستتان از شما نظر بپرسد به خاطر این که دلش نشکند یک جواب مثبت تری بدهیم یا واقع بینانه آن چیزی که می خواهیم را پاسخ بدهیم یا اصلاً شاید بلد نباشیم که به او پاسخ بدهیم. پس مسئله این جا برمی گردد به نحوه تعامل ما و این یک مهارت ارتباطی است.
به غیر از بحث مهارت ارتباطی نیازمند یک سری واقع بین ها هم هستیم. امروز در این فایل صوتی راجع به همه این موارد با هم دیگر صحبت می کنیم تا بتوانیم ریسک شما را به کمترین حالت ممکن برسانیم. مطمئناً قرار نیست فقط با پرسیدن چند سوال از اطرافیانمان ریسک شروع یک بیزینس را کاهش بدهیم.
نیازمند به ابزارهای متفاوتی هم هستیم ولی امروز ابزار ما ابزار پرسشگری است و پرسیدن سوال های مهم. تا به حال به این فکر کرده بودید که من سوالی که می خواهم مطرح بکنم و نظر اطرافیانم را بپرسم باید سوالات خاص و از پیش تعریف شده مهمی باشد که رویش فکر شده است تا پاسخ های مهمی را بگیریم.
یعنی من باید یک سری شاخصه ها از قبل آماده بکنم که این شاخصه ها کمک می کند تا من بتوانم وقتی یک سری سوالات را می پرسم و وقتی یک سری پاسخ ها در نتیجه گرفته می شود این ها را کنار هم قرار بدهم و بر اساس آن آماری که به دست می آورم تصمیم گیری های بهتری انجام بدهم.
نه این که آن تصمیمی را بگیرم که دوست دارم یک اتفاق خاصی رخ بدهد. معمولاً ما بین تصمیم گیری بر اساس منطق و علم و آن چیزی که دوست داریم انجام بدهیم تفکیک خیلی زیادی قائل می شویم و معمولاً می گوییم که آن کاری را که دوست داریم انجام بدهیم.
من خودم همیشه در دوره های آموزشی ام مخصوصاً برای بچه هایی که در دوره یافتن مسیر شغل ایده آلشان شرکت کردند می گویم که کاری را انجام بده که دوست داری اما در این بخش از کسب و کار که می خواهیم یک برند قوی داشته باشیم و یک کسب و کاری را راه اندازی بکنیم فقط نباید گوشمان چیزهایی را بشنود که دوست داریم.
باید یک مقدار چاشنی واقع بینی هم به آن اضافه بکنیم. این سوال درست کمک می کند تا ما یک سری داده های کاربردی جمع آوری بکنیم و همان طور که گفتم بر اساس این دیتاها تصمیمات بهتری بگیریم. حالا ببینیم که چطور باید این تصمیمات گرفته شود؟
اصلاً این سوالات را چطور باید طراحی بکنیم؟ این پیش زمینه را هم در ذهن خودت داشته باش که قرار نیست اغلب افراد نظر اصلی شان را به تو بگویند.
تا زمانی که یاد بگیریم سوالات درست بپرسیم و پاسخ های درست دریافت کنیم و این پاسخ های درست را به واسطه سنجه های درستی که تعیین کردیم به ابزارهایی برای تصمیم گیری های بهتر تبدیل کنیم که منجر به کاهش ریسک عملیاتی ما می شوند.
ما باید بدانیم که مشکلاتی که مشتریان ما با آن ها دست و پنجه نرم می کنند چه چیزهایی است و از آن مهم تر چه راه حل بالقوه ای برایشان انتخاب کرده ایم؟ به عنوان مثال شما می خواهید از یک رستورانی غذا سفارش بدهید. راه حلی که برایت وجود دارد چند تاست؟
یکی این که خودت بروی و از آن رستوران به صورت حضوری غذا سفارش بدهی و یکی این که با آن رستوران تماس بگیری و به آن ها سفارشت را بگویی یا از اپلیکیشن هایی که سفارش غذا می دهند استفاده بکنی. یعنی آن مشتری یک درخواستی دارد که واضح است. غذا می خواهد. می خواهد سیر شود. راه حل هایی که وجود دارد را گفتم یا این که خودش غذا بپزد که داستان مجزایی دارد یا یک مثال نرم افزاری می زنم.
به عنوان مثال مشتری تو با یک ابزاری مثل فتوشاپ مشکل دارد. باید با پرسیدن سوال درست بفهمیم که واقعاً با چه چیزی از فتوشاپ مشکل دارد. چرا مثال فتوشاپ را می زنم؟ چون اغلب کسانی که این فایل صوتی را گوش می دهند یا فتوشاپ را دیده اند یا با آن کار کرده اند و برایشان آشنا است. باید بفهمی دقیقاً مشکل مشتری تو با فتوشاپ چیست.
وقتی مشتری تو می گوید که من با این ابزار مشکل دارم منظورش این نیست که تو برو برای من یک ابزاری مثل فتوشاپ طراحی بکن. او دنبال این است که آن مشکل خاصی که با فتوشاپ دارد را حل بکند. یک چیز ساده تر می گویم.
اغلب آدم ها یعنی حدود نود درصد آن ها که یک زمانی خود من هم شاملشان می شدم خیلی کلی صحبت می کنند. ما خیلی خیلی خیلی کلی صحبت می کنیم. مثلاً می گوییم که من با خود ابزار فتوشاپ مشکل دارم. با یک سری از ویژگی های نرم افزاری و دکمه هایش مشکل دارم. وقتی یکی از من می پرسد که فتوشاپ چطور است؟ می گویم فتوشاپ هم اصلاً مزخرف است یا کلیتش را زیر سوال می برم.
مسئله این جاست که من باید یاد بگیرم که وقتی یک نفر می گوید فتوشاپ اصلاً به درد نمی خورد نمی شود که یک نرم افزاری که این قدر کارایی دارد اصلاً کارایی نداشته باشد. باید از او بپرسیم که دقیقاً با کجای فتوشاپ مشکل داری؟ چه اتفاقی است که می افتد یا چه ابزاری است که از آن استفاده می کنی و فکر می کنی آن کارایی را ندارد؟
در هر صورت می دانیم که وقتی یک نفر با فتوشاپ به مشکل برمی خورد احتمالاً باید این را در نظر بگیریم که دانشش نسبت به استفاده از آن ابزار پایین است.
پس شاید آن آدم فقط نیاز به یک ویدئوی آموزشی چند دقیقه ای داشته باشد تا بتواند از آن چیزی که می خواهد به راحتی استفاده بکند. حالا وقتی با آن رفیقت که با فتوشاپ مشکل دارد صحبت بکنی اگر به او بگویی که بیا یک ابزار جدید به تو معرفی بکنم شاید خیلی از مواقع بگوید که نه حالا این کارمان را راه می اندازد مجبور هستیم از این استفاده بکنیم. پس می بینیم که مشکلش کلیت نیست.
در بیان کردنش از کلیت استفاده می کند. پس اگر یاد بگیریم که چطور سوال درست بپرسیم منجر به این می شود که یک سری اطلاعات مفید جذب بکنیم و این اطلاعات مفید کمک می کنند تا بفهمیم که آن طرف مقابل شما که از او سوال می پرسی حاضر است برای چه چیزی هزینه بکند؟
دغدغه آن شخص چیست؟ وقتی دغدغه اصلی اش را کشف بکنی آن جاست که می توانی راه حل های کاربردی و بهینه تری را ارائه بکنی و بابت آن راه حل های خاصی که شما ارائه می کنید حاضر هستند هزینه بکنند.
همه ما همین طور هستیم. فکر کن خودت در زمانی که می خواهی تصمیم بگیری یک محصولی را خریداری بکنی این محصول می تواند کالا یا خدمات باشد یا حتی پکیج آموزشی باشد.
همه ما پکیج آموزشی خریده ایم اما در چه زمانی؟ من خودم بارها و بارها هزینه های میلیونی کرده ام. شاید نزدیک حداقل صد و پنجاه میلیون تومان هزینه پکیج های آنلاین کرده ام.
البته به غیر از دوره های حضوری که رفته ام. آن جا کجا بوده است که من یک دوره آموزشی رفته ام و کجا بوده است که حس کرده ام باید در یک دوره آموزشی ثبت نام بکنم و جایی نیست که بتوانم آن محتوا را پیدا بکنم و حتی اگر محتوا را بتوانم پیدا بکنم آن استاد قرار است چه چیز جدیدی را به من درس بدهد؟
خیلی از مواقع ما بابت محتوا نیست که پول به دوره های آموزشی می دهیم بابت شنیدن محتوای آموزشی و تجربیات آن استادی است که در آن حوزه تخصص دارد است که پول می دهیم. حداقل برای خود من همیشه این بوده است.
چون خودم شخص کتابخوانی ام و زیاد کتاب خوانده ام و هر چیزی که یاد گرفته ام اغلب به واسطه کتاب ها بوده است. اما یک جایی هزینه کرده ام. کجا بوده است؟
جایی بوده است که دیده ام این استادی است که سال هاست در این حوزه فعالیت کرده است پس بهتر است تجربیاتش را از او بشنوم چون قطعاً قبل از من شروع کرده است و قطعاً در بازار ایران به طور واقع بینانه کار کرده است و پس بهتر است که از او چیزهای جدیدی بشنوم.
حالا خودت کجاها رفته ای و هزینه کرده ای؟ خودت کجاها یک کالای جدید و یک خدمات جدیدی را دیده ای و حاضر شده ای بابتش پول بدهی؟ این که می گویم کالای جدید می تواند در ذهن تو یک برند جدید هم باشد.
کجا رفته ای تا از یک برند جدید استفاده بکنی و حاضر شده ای با اطمینان یا حداقل برای تست هم که شده بابتش پول پرداخت بکنی. مسئله می دانی کجاست که خیلی از آدم ها نظر واقعی شان را نمی دهند؟ یک بخشی اش مربوط به این است که واقعاً خودش هم نمی داند مشکلش کجاست.
یک بخش دیگرش این است که ما فکر می کنیم که اگر نظر واقعی مان را بگوییم دل آن دوستمان می شکند و ناراحت می شود و فکر می کند اصلاً ما بچه پررو هستیم. می گوید نگاه کن تو چه آدم بی ادبی هستی. تو چه آدم بی ذوقی هستی. اصلاً ذوق کور کن هستی. خوب شد که قرار نیست بیشتر از این با تو صحبت بکنم.
این اتفاق ها ممکن است رخ بدهد. این جا به یک بخش مهم تری اشاره می کنم و آن خود تو هستی که این فایل صوتی را گوش می دهی. پس تو باید حتماً روی خودت کار بکنی و این را به طرف مقابلت انتقال بدهد که آن هم بدهد که تو به یک بلوغی رسیده ای و با بلوغ و قدرت و واقع بینانه سوال می پرسی و دوست داری و برایت مهم و ارزشمند است که پاسخ شفافی به دست بیاوری.
من با توصیه هایی که می دهم می خواهم کمکت بکنم تا آرام آرام ذهنت آماده شود تا جلوتر برویم و ببینی که چطور سوالات بهتری را بپرسی و چند تا از آن سوالات را با هم دیگر بررسی می کنیم و تو می توانی برای من سوالاتت را بنویسی و با هم دیگر چکش کاری بکنیم.
آخرین لینکی که برایتان می فرستم کمک می کند به این که در آن جا نظراتتان را بنویسید و سوالاتی که راجع به کسب و کار خودتان دارید و باید از اطرافیانتان بپرسید را بنویسید. اگر سوالی نیاز به بهبود داشت می گویم که تو می توانی این سوال را به نحو دیگری بپرسی و اگر خوب بود می گویم که خیلی خوب است و چندین نمونه دیگری را هم برایتان می فرستم.
لینکش را من به شما ایمیل می کنم و از طریق آن لینک می توانید کامنت بگذارید تا آن جا با هم دیگر پیش برویم. یک مسئله مهمی وجود دارد که می گویند باید دنبال تعهد بگردی نه این که یکی بیاید و از تو تعریف و تمجید بکند. تعریف و تمجید خوب است ولی ما می خواهیم واقع بینانه بفهمیم که می خواهیم چه کار بکنیم.
می دانی چرا خیلی از مواقع اطرافیانت راجع به سوالی که از آن ها پرسیده ای نسبت به کاری که می خواهی شروع بکنی تعریف و تمجید می کنند؟ در واقع خیلی محترمانه و غیر مستقیم دوست دارند که از شر آن لحظه ای که در آن گرفتار شدند خلاص شوند.
چون که احساس می کنند اگر نتوانند پاسخ اصلی را به شما بدهند عذاب وجدان می گیرند پس می گویند آفرین چه ایده خوبی. حواست به این باشد که اگر فقط تعریف و تمجید است و هیچ نظری راجع به آن به طور خیلی دقیقی ارائه نمی شود بدان که یک جای کار می لنگد.
اگر وقتی از یک نفری راجع به کالا و محصول خودت سوال می پرسی و می گویی که نظرت راجع به این چیست از تو جزئیات بیشتری می پرسد و با مطرح کردن یکی دو سوال از سمت تو اوست که وارد مرحله پرسشگری می شود و کنجکاوتر می شود که از تو بپرسد که دقیق تر به من بگو که این محصول چیست و چه کار می کند و قیمتش چقدر است. راجع به همه این ها از تو سوال می پرسد.
اگر مثلاً با یک نفر سرمایه گذار صحبت بکنی مثلاً پیش دایی خودت می روی و می گویی دایی من می خواهم یک وبسایتی را بزنم و بابت آن وبسایت می خواهی یک مبلغی سرمایه جذب بکنی چرا مثال عدد را نگفتم؟ به این دلیل که روز به روز ارزش پول ما پایین تر می آید. اگر امروز یک میلیارد تومان بگویم ممکن است یک سال دیگر یک میلیارد تومان اندازه یک هزار تومانی امروز ارزش داده باشد. اگر یک مبلغی را می خواهید جذب سرمایه بکنید.
اگر فقط خواست تعریف و تمجید بکند بدانید که اوضاع خطرناک است و باید جلسه را جدی تر پیش ببرید یا کلاً ایده ای که دارید چندان جذاب نیست حداقل برای آن شخص جذاب نیست. چون شما نباید فقط از یک نفر سوال بپرسید.
اگر واقعاً خودتان مشتاق هستید که جذب سرمایه بکنید باید پیشنهادتان را خیلی دقیق مطرح بکنید و انتظاراتی که در آن جلسه وجود دارد را خیلی شفاف پیش ببرید. و این شفاف سازی و آن دقیق بودن در تمام ابعاد کمک می کند که جلسه به طور جدی پیش برود.
یک مسئله دیگری هم که راجع به ایده وجود دارد مخصوصاً برای بچه هایی که می خواهند یک کاری را شروع بکنند این است که فکر می کنند که وقتی به او می گویی مشتری احتمالی تو چه کسانی هستند می گویند همه مشتری من هستند.
چطور می تواند همه مخاطب یک نفر یا یک سازمان باشد؟ آن هم در بدو ورود به بازار. ممکن است بگویی شدنی است مثلاً پفک نمکی که همه مخاطبش همه هستند یا بگویی که مخاطب اسنپ همه هستند و همه از آن استفاده می کنند ولی بیا کمی عقب تر برویم.
اسنپ حدوداً آذر ماه 93 وارد ایران شد و به صورت عملیاتی اجرا شد و آن موقع اسمش تاکسی یاب بود. وقتی مشتری خودش را انتخاب می کرد مشتری هایش بچه های های تک بودند.
های تک یعنی بچه هایی که بیشتر در اینترنت می گردند و برنامه نویس هستند و بچه های اکوسیستم استارت آپی بودند. من بهمن 93 اولین بار تاکسی یاب را نصب کردم و ما شاید تارگت خیلی کوچکی بودیم که از تاکسی یاب استفاده می کردیم و ایراد زیادی داشت و قیافه جالبی هم نداشت.
امروز بعد از سال ها اسنپ می تواند بگوید که همه مخاطب من هستند و می تواند تبلیغات عمومی بکند ولی در شروع کار همه باید روی یک گروه کوچکی از مشتریان تمرکز بکنید. اگر می خواهی در وبسایت یا اینستگرامت اکسسوری بفروشی یا بخواهی خودت تولیدی داشته باشی و اکسسوری تولید بکنی باید شروع کنی هر چقدر می توانی نیش مارکتت را پیدا بکنی.
تمرکز بکنی روی یک سری مشتریان احتمالی نه همه مشتریان و کسانی که فکر می کنی و مطمئن هستی که این ها قرار است مشتری باشند و از من بخرند. نه قرار نیست همه از تو بخرند. قرار است خیلی بازارت را کوچک بکنی و آن تمرکز منجر به رشد تو در آن بازار خاص می شود. من کمی مثال واضح تری می زنم. از تجربه خودم می گویم. من یکی از استارت آپ هایی که خرداد 93 پیش بردم رونویس بود.
رونویس یک اپلیکیشن اندرویدی است که به شما کمک می کند تا پست هایی را برای اینستگرام طراحی بکنی خیلی اپلیکیشن با کیفیت بالایی است. در آن زمان اولین اپلیکیشنی بود که در ایران آمد. الآن شاید مشابه آن صد تا باشد. اگر در کافه بازار عکس نویس ساز رونویس سرچ کنید برای شما می آورد. در اوایل رونویس فقط یک کار انجام می داد.
شما یک عکس ایمپورت می کردید و وارد اپلیکیشن می کردید و رویش متن قرار می دادید. عکس نوشته درست می کرد. فقط همین بود. یک کار بسیار ساده بود. این را وارد کافه بازار کردم. یک سری مشتریانی پیدا کرد و این مشتریان گفتند که این جا ایراد دارد من این امکانات را می خواهم و بر اساس نیاز بازار و نیاز مشتریان مخصوصاً مشتریانی که وفادارتر بودند و بیشتر از آن استفاده می کردند پیش بردم.
حالا چون خودم هم یک کاراکتر آرتیستی دارم و سال ها گرافیست بودم و کار اجرایی دیزاین کردم و با هنر خیلی آشنا بودم می دانستم چه چیزی را باید گام به گام طراحی بکنم تا آدم ها با آن بتوانند ارتباط برقرار بکنند. امروز اگر اپلیکیشن رونویس را نصب بکنی می بینی ابزار خیلی زیادی دارد. تمام چیزهایی که شما برای ساخت عکس نوشته نیاز داری برایت امکانات فوق العاده ای وجود دارد.
امروز است که اپلیکیشن رونویس می تواند برای همه کاربرد داشته باشد ولی روز اول فقط یک سری افراد خاصی بودند که از آن استفاده می کردند و من برای تولید یک سری ویژگی های نرم افزاری خاصی زمان گذاشتم. همه را مخاطب خودم قرار ندادم.
مخاطب اولیه من کسانی بودند که قبل از آن گرافیست بودند یا پیج های اینستگرامی داشتند که می توانستند عکس نوشته تولید بکنند و به واسطه این اپلیکیشن می توانستند کارشان را سریع تر پیش ببرم و نیازی به فتوشاپ نداشته باشند. پس من با آن ها صحبت کردم و از آن ها نظرسنجی کردم و این کمک کرد که اپلیکیشن به جایی که امروز است برسد.
پس باز هم تأکید می کنم که نباید روی همه مشتریان تمرکز کنیم. مخصوصاً وقتی که یک کاری را شروع می کنیم. حتی ممکن است بگویی که من منابع مالی بسیار زیادی دارم. داشته باش ولی در هر صورت یک سری چیزها استاندارد است و علمی است و نمی توانی بگویی که از همان اول می خواهم با قدرت شروع بکنم و همه بازار را بگیرم.
شما باید کم کم آجرها را کنار هم بچینید و جلو بروید و بفهمید که نیاز دقیق بازار چیست و برای آن راه حل های خاص ارائه بدهید. مخاطب های اپلیکیشن من در آن زمان در یک بازه سنی پانزده تا بیست و پنج سال بودند. پانزده تا بیست و پنج سالی که گرافیک بلد هستند و یک پیج اینستگرامی دارند و برایشان مهم است که بتوانند از این کار درآمدزایی بکنند و همین طور خیلی نیش تر و نیش تر و نیش تر.
من نمی خواهم زیاد وارد آن شوم فقط در این سطح می خواستم به شما اطلاع بدهم که این کار به صورت عملیاتی توسط خودم انجام شد. حالا به غیر از این که گفتم یک مثال دیگر می زنم. راجع به استارت آپ های خودم در فایل های صوتی مختلف در مورد ابعاد مختلفش صحبت می کنم اما موضوعی است که در آن فایل صوتی باشد. این جا ممکن است من در مورد مشتریانم بگویم اما در یک فایل صوتی دیگر در مورد نحوه انتخاب اسم و رنگش بگویم. برای همین نمی خواهم همه ابعاد را در یک فایل مطرح کنم.
من یک سایتی به اسم پرنده بان دارم. همان طور که از اسمش مشخص است ترکیبی از پرنده و نگهبان است. مثل جنگلبان. شعارش هم این است که پرنده بان حامی حقوق پرندگان. این وب سایت را من حدود سال 91 یا 92 از مالکش خریداری کردم. البته قبل تر از آن در این وبسایت عضو بودم و رصد کرده بودم.
سرمایه گذاری ام دلی نبود که بگویم به به من از این سایت خوشم می آید و رویش سرمایه گذاری می کنم و چندین میلیون تومان خودم را همین طوری هزینه نکردم. این سایت را سال ها از اولش بررسی کرده بودم و بعد تصمیم گرفتم رویش سرمایه گذاری کنم. اسم وبسایت بردسانگ بود بعداً به واسطه تخصصی که در حوزه برندینگ داشتم اسمش را به پرنده بان تغییر دادم. پرنده بان چه کار می کرد یا الآن چه کار می کند؟
مسئله ای که من داشتم این بود که دوست نداشتم پرنده ها در قفس باشند ولی دیدم که یک سری در قفس هستند کاری نمی توان کرد. پس بهتر است که برای این که پرنده ها در قفس کمتر آسیب ببینند یا بهتر زندگی بکنند یک سری خدمات انتقال دانش یا به قول امروزی ها تولید محتوا بکنیم. پرنده بان راجع به این مسائل صحبت می کند.
مثلاً راجع به نگهداری آن ها و داروهایی که باید به آن ها بدهیم و راجع به بیماری ها و حتی پرورش پرنده صحبت می کند و امروز راجع به طوطی و قناری است. چون خیلی وقت است مدیریت مستقیمی رویش ندارم دقیق نمی دانم. احتمالاً راجع به مرغ و خروس و کبوتر هم مطلب است.
خیلی ابعاد گسترده ای دارد. اما روز اولی که این وبسایت شروع کرد فقط تمرکزش روی قناری و یک پرنده ای به اسم سره بود. سره پرنده ای است که خیلی کوچک است و شبیه گنجشک است اما خیلی خوشگل تر و رنگی تر است و آواز خوان است.
راجع به این دو پرنده بود. با قناری شروع شد و سره اضافه شد و همین طور بعد از این که من گرفتم به ترتیب پرنده ها را اضافه کردیم. اگر قرار بود من از روز اول روی تمام پرنده ها وقت بگذارم و راجع به آن ها تولید محتوا بکنم هزینه بسیار سنگینی از من می گرفت و نمی فهمیدم که مخاطب هایم به چه چیزی نیاز دارند.
این که در ابعاد کوچک شروع می کنی کمک می کند که خودت هم بازارت را بهتر و دقیق تر بفهمی و با آن بیشتر آشنا شوی و با مخاطب هایت ارتباط عمیق تری برقرار بکنی و چیزی را تولید بکنی که کاملاً منطبق بر نیازهای آن هاست و نه آن چیزی که خودت دوست داری.
این نکته خیلی مهمی است. خیلی از کارآفرین های ایرانی و بچه هایی که در استارت آپ ها فعالیت می کنند مسئله شان این است که چیزی را تولید می کنند که خودشان دوست دارند و مثال استیو جابز را به کار می برند و می گویند استیو جابز گفته است که من چیزی تولید می کنم که بالاخره مردم بخرند. شعار دقیقش یادم نیست. استیو جابز گفته است که من بیشتر از مشتری ها می فهمم. این که استیو جابز کی و در چه پوزیشنی و در چه زمانی این را گفته است خیلی مهم است.
این که خودمان را کسی که در صنعت جزء اسطوره هاست مقایسه بکنیم فکر نمی کنم مقایسه درستی باشد. کلاً مقایسه کردن کار درستی نیست. پس من دو مثال واضح زدم که موفق هم هست و خودم این کارها را انجام داده ام.
مثال های زیاد دیگری هم دارم. چند بیزینس دیگری که راه انداخته ام هم هستند ما این دو تا را گفتم که بدانید چرا این قدر نیچ کردن مهم است. وقتی که به شناختن مشتری های دقیق خودتان شروع کردید باید ببینید دقیقاً چه نیازی دارند. باید ببینید چه کاری انجام می دهد. باید ببینید که آن نیاز خودش را چطوری رفع می کند؟
به این شکل است که می توانی خدمات بهتری را ارائه بدهی و نه هر خدماتی را. خدماتی که برای رفع نیاز واقعی باشد و متمایز باشد آدم ها را به خودش جذب می کند. این که من بگویم هر چیزی را می خواهم ارائه بدهم ممکن است که کاربردی نباشد.
شاید هم شانس بزند و یک نفر این کار را انجام بدهد اما حداقل من چنین شخصی را خودم ندیده ام. من معمولاً در جلسات مشاوره خودم وقتی شخص می گوید که من راجع به برندینگ یا توسعه کسب و کارم از شما سوال دارم و جلسات مشاوره می گیرد.
وقتی در جلسات مشاوره پای صحبت افراد می نشینم اغلب این افراد یک مشکل خیلی مهم دارند و آن هم این است که مشتری خودشان را نمی شناسند. وقتی به او می گویم مشتری ات چه کسی است؟ نمی داند.
وقتی به او می گویم که قبل از این که در جلسه مشاوره با من بیایی ساعتی خدا تومان به من پول می دهی پس باید پاسخ درستی هم پیدا بکنی که هم برای من جذاب باشد و هم برای خودت ولی وقتی این جا می آیی و نمی دانی دقیقاً مشتری ات چه کسی است انتظار داری من چه پاسخی به تو بدهم؟
پس اگر خودتان به یک چنین مشکلی برخوردید اصلاً نگران نباشید خیلی ها به این مشکل برمی خورند و ممکن است شما یک محصولی را تولید بکنید و وارد بازار شوید و اول مشتری هایتان یک گروه خاصی باشند و به ترتیب ببینید که بعد از یک مدتی مشتری هایتان نیش تر شد یا واید تر شد و تغییر کرد و آن جاست که خیلی قاطع باید پای این کار بایستید اما باید یک سری معیارهایی را برای انتخاب کردن داشته باشید. حالا دوباره برمی گردیم و راجع به سوالات درستی که باید پرسیده شود صحبت می کنیم.
وقتی می خواهی یک سوالی را بپرسی مثلاً تو با رفیقت و یکی از دوستانت و یا همکارت یا پسرخاله ات یا یکی از اعضای خانواده ات یا یکی که می خواهی از او سرمایه جذب بکنی بیرون رفته ای تا از او سوال پرسی. من همیشه خودم همان مدلی که الآن صدایم را می شنوی همین طوری صحبت می کنم. خیلی ساده و خودمانی.
دنبال صحبت کردن رسمی و خشک کردن جلسه نباش. فکر نکن که وقتی سوالات خیلی جدی بپرسی و یک شخصیت خیلی خشک و رسمی داشته باشی پاسخ های بهتری می گیری. من می گویم جدی بودن مهم است ولی نباید رفتارت خیلی خشک و کلیشه ای باشد که طرف احساس کند که در بازداشتگاه است و از او بازجویی می کنی.
ساده و خودمانی با او صحبت بکن و سوالاتت را مطرح بکن. چرا؟ چون آدم ها از جملات کلیشه ای و فضای خشک و خیلی رسمی زود خسته می شوند و مغزشان اصطلاحاً رد می دهد و ممکن است نتواند آن پاسخی که تو دوست داری و لازمت است را ارائه بدهد. از او بپرس که مشکلاتی که در طول روز دارد چه چیزهایی است؟
با چه چیزی دست و پنجه نرم می کند؟ چه چیزهایی الآن دغدغه ذهنش است. نکته دیگر این است که برای این که یک جلسه ای داشته باشی که سوالاتت را بپرسی حتماً لازم نیست که از قبل با او هماهنگ بکنی. ببین این رفیقت کجاست. اگر سر کار است بعد از کار برو دنبالش به کافی شاپ ببر و بنشین با او صحبت بکن.
دنبال این نباش که حتماً یک تایم مشخصی را قرار بدهی. این البته خوب است و به فرایندت کمک می کنی تا مدیریت شده باشد اما این قدر سفت و سخت نکن. خیلی ساده سوالاتت را مطرح کن و پاسخت را بگیر. اجازه نده آدم هایی که سمتشان می روی استرس بگیرند.
چون وقتی شخص استرس می گیرد دیگر نمی تواند نظر واقعی خودش را به تو بگوید و آن چیزهایی که در ذهنش شکل می گیرد را به درستی بیان بکند فقط دنبال این است که آن جلسه زودتر تمام شود خیالش راحت شود. حالا برای این که این اتفاق بیفتد خیلی شفاف و صادقانه سوالاتت را بپرس و از قبل هم سوالاتت را آماده کن.
مثلاً پنج شش ده سوال آماده کن و این را در ذهن خودت داشته باش و تک تک سعی کن به زبان آن شخصی که جلویت نشسته است بپرسی. ممکن است این شخص پنجاه سالش باشد پس باید یک مقدار محترمانه تر باشد. ممکن است رفیق نزدیکت باشد یک مقدار خودمانی تر می توانی سوالاتت را بپرسی. پس آن سوالاتت را بر اساس مدلی که آن شخص دارد یک مقدار می توانی اوپتیمایز بکنی.
این ها روی پاسخی که می گیری خیلی تأثیر دارد. این سوال ها کمک می کند که بازار خودت را دقیق تر بشناسی و براساس این که بازارت را دقیق تر شناختی احتمالاً لازم باشد دوباره سوالات خاصی را طراحی بکنی و بر اساس آن ها جلوتر بروی تا این که به آن پاسخ های نهایی برسی.
کم کم به انتهای این فایل صوتی نزدیک می شویم و من می خواهم یک جمع بندی کلی انجام بدهم. حواستان باشد که وقتی سوال می پرسید سوالاتی بپرسید که مربوط به این باشد که آن آدم ها قبلاً چه کاری را انجام داده اند.
مثلاً وقتی می خواهی از او بپرسی باید بدانی که آن فرد همین الآن چطور نیاز خودش را رفع می کند یا اگر رفع نمی کند چرا رفع نکرده است؟ سعی کنید راجع به نیازها و مدل زندگی آدم ها صحبت بکنید. نه این که بگویید من یک ایده خیلی مشخصی دارم که این کار را انجام می دهد.
وقتی راجع به زندگی شان سوال می پرسی بیشتر می توانی در ذهنشان عمیق تر شوی و این عمق بیشتر کمک می کند که بفهمی مشکل اصلی همین جاست و آن مشکل اصلی را کشف بکنی. یک نکته دیگری که وجود دارد این است که دنبال گل گل ماشاء الله ها و تعریف کردن ها نباشید که به به و چه چه بگویند. این اصلاً کمک خاصی به شما نمی کند.
فراموش نکن که وقتی از او سوال می پرسی یک بخش بزرگی از این به مهارت های ارتباطی شما برمی گردد. من پیشنهاد می کنم که محصول رایگانی که در سایتم گذاشته ام و راجع به بیست و یک روش عمیق برای رشد و بهبود فردی است را دانلود بکنی.
اسمش رشد فردی با بیست و یک روش عمیق است. این را از سایت دانلود کن و گوش بده. هم در مورد مهارت های یادگیری صحبت کردم و هم در مورد اضطراب و عزت نفس.
گوش دادن به آن ها خیلی کمک می کند که بتوانی این مسیر پرسش و پاسخ را خیلی دقیق تر و بهتر پیش ببری و بدانی که آهان من باید چطوری سوال بپرسم؟ دو کتاب هم الآن معرفی می کنم. یکی سوالاتت را تغییر بده تا زندگی ات تغییر کند.
این کتاب خیلی خوبی است. هم به رشد فردی کمک می کند و هم پرسشگری را خیلی واضح می کند و در فضای کسب و کار هم کتاب تست مامان خیلی کتاب فوق العاده عالی ای است و به شما کمک می کند که سوالات بهتر و دقیق تری بپرسید هر چند که اگر شما این فایل صوتی را گوش کرده باشید من در مورد فتوشاپ یک مثالی زده بودم اگر.
بر اساس همان الگو و این توضیحات و نکاتی که گفتم پیش بروید خیلی از کارهایتان راه می افتد اما اگر نیاز داشتید که خیلی بیشتر و عمیق تر در این موضوع بخواهید مطالعه بکنید این دو کتاب را به شما پیشنهاد می دهم که بخوانید. زیر فایل صوتی که گذاشتم سوالاتتان را بپرسید. من سعی می کنم برای شما چکش کاری بکنم تا دستتان بیاید که چطور پیش بروید.
اگر باز هم سوالات بچه ها راجع به این موضوع زیاد شد و متوجه شدند که یک جایی از مطلب را درک نکرده اند سعی می کنم زیر این پستی که مربوط به پرسشگری راجع به این که ایده من خوب است یا نه یک فایل صوتی مکمل و جدید رکورد بکنم.
در کتاب تست مامان یک مکالمه خیالی وجود دارد که من آن را برای شما می خوانم و نسخه انگلیسی اش را برای شما می گذارم تا دانلود بکنید.
طرف قرار است یک اپلیکیشنی درست بکند که راجع به آشپزی است. حالا سبک سوال پرسیدن این طوری شروع می شود. اگر یادتان باشد گفتم راجع به زندگی آدم ها باید بپرسید. مستقیماً راجع به ایده خودتان. این طوری شروع می شود
مامان آی پد جدید چطوره؟
مامان می گه وای عاشقشم هر روز ازش استفاده می کنم.
معمولاً چه کارایی باهاش می کنی؟ خب اخبار می خونم سودوکو بازی می کنم با دوستام گپ می زنم کارای معمولی.
آخرین کاری که باهاش انجام دادی چی بود؟
می دونی؟ من و پدرت برای سفرمون برنامه ریزی می کنیم. داشتم دنبال هتل مناسب می گشتم.
از اپلیکیشن خاصی برای این کار استفاده کردی؟
نه فقط از گوگل استفاده کردم. نمی دونستم که برنامه ای برای این کار هست. اسمش چیه؟
مامان بقیه اپایی که روی گوشیت داری چطور کار می کنه؟ چطور پیداشون کردی؟
روزنامه که می خونم یکشنبه ها یه ستون داره به اسم اپ هفته.
آهان که این طور. راستی مامان یک کتاب آشپزی جدید تو قفسه دیدم. قبلاً اونو نداشتی. از کجا اومده؟
اون کتابو می گی؟ آهان عید امسال مریم خانم برام عیدی آورده. حتی ورقشم نزدم. نمی دونم مریم با خودش چی فک کرده؟ یعنی من تو این سن و سال برای پختن لازانیا به کتاب آشپزی نیاز دارم؟
مامان آخرین کتاب آشپزی که خودت خریدی چی بود؟
حالا که بهش فکر می کنم حدود سه ماه پیش یه کتاب خریدم به اسم آشپزی گیاهی. پدرت به خاطر بیماریش سعی می کنه غذاهای سالم تر بخوره و فکر می کنم آشپزی من با خوندن این کتاب خوشمزه تر و سالم تر شده.
خیلی خلاصه می گویم که تو باید سعی بکنی با سوالاتت و هر چقدر که سوالاتت دقیق تر باشد ولی با جزئیات مشخص و با تمرکز روی یک زندگی واقعی و نه آن چیزی که فقط می خواهی به آن ارائه بدهی به پاسخ های مناسبی برسی. این پاسخ های مناسب کمک می کند که تو بتوانی دقیق تر متوجه شوی که دقیقاً چه کاری باید انجام بدهی. یک مسئله ای وجود دارد. حواست باشد که در این دام نیفتی که خیلی از مواقع باید بفهمیم که واقعاً مشتری چه می خواهد و دغدغه اش چیست. این که تا یک چیزی می گوید که مثلاً فلان محصول را اگر درست کنی مشکل من را حل می کنی. باید دقیق تر بدانی این مشکلی که در حال حاضر دارد را چطوری رفع می کند و آن ویژگی خاصی که مد نظرش است اگر نباشد چه اتفاقی می افتد؟ تا همین الآن که نبوده است چطور کار خودش را حل می کرده است؟ این ها است که کمک می کند شما پاسخ های دقیق تری بگیرید و بتوانید بهتر از آن ها استفاده بکنید.
دیدگاهتان را بنویسید